Tuesday, September 15, 2009

اعلام رسمی حضور میرحسین در راهپیمایی روز قدس


همانطور که ساعتی پیش در «موج سبز آزادی» اعلام شد، میرحسین موسوی تصمیم به حضور در راهپیمایی روز قدس و اعلام حضور آن گرفته است. این تصمیم، دقایقی پیش به طور رسمی اعلام شد و سایت کلمه خبر داد که دفتر مهندس موسوی از حضور وی در راهپیمایی روز قدس به مانند سال‌های گذشته خبر داده است.



سایت کلمه در این باره نوشت: در پی تماس‌ها و سوال‌های انجام گرفته در مورد تظاهرات روز قدس امسال، دفتر مهندس موسوی با اعلام این که روز قدس یادگار گرانقدر امام خمینی و روز مستضعفان و اسلام است، اعلام کرد که وی همراه با سایر مردم در تظاهرات روز قدس شرکت خواهد داشت.

گفتنی سایت کلمه از روز گذشته فیلتر شده است و کاربران داخل ایران به طور طبیعی امکان دسترسی به آن را ندارند

افشاگری کروبی در مورد تجاوزها: دستور داده اند ماجرا «جمع شود»

خلاصه:
در پی چند روز تبلیغات صدا و سیما و رسانه های دولتی در مورد «دروغ» بودن افشاگری های مهدی کروبی راجع به تجاوز در زندان ها، و یک روز بعد از حضور دادستان کل کشور محسنی اژه ای در تلویزیون برای انکار مستندات ارائه شده توسط این شخصیت اصلاح طلب، وی امروز با انتشار نامه ای سرگشاده بر صحت اطلاعات خود پا فشاری کرد. وی همچنین، با بر ملا کردن جزییات جدیدی از تلاش دستگاه های قضایی و امنیتی برای تهدید و ارعاب قربانیان تجاوز در زندان ها، اعلام کرد که دیگر با دستگاه قضایی در این زمینه نامه نگاری نمی کند. سپیده عبدی:

مهدی کروبی نامه خود که «خطاب به ملت ایران» نوشته شده را با این مقدمه شروع کرده که: «هيچ گاه برای من قابل پيش بينی نبود که يک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آميز مردم چنين پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رايی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خيابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود ديدم؛ صحنه هايی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهايی ديگر رسيد از شکنجه و انجام اعمال حيرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهايی که بر حيرت من و هر ناظر و بيننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند يا با سند و شهادت نشان می دادند در ايام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟»



دو دهه پس از فوت امام به کجا رسیده ایم؟



کروبی با ذکر این که «خدايا مهدی کروبی چه می ديد و چه می شنويد؟» آورده: «يا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی ديد که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بيايد و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر،هر عمل قبيح و غير معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عريان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل يکديگر تا فحاشی های وقيحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بيابان. اينها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نيز رسيد. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسيده ايم؟»



کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دهم نوشته: «طبيعی بود که رگهای غيرت به جوش آيند. که مگر می شد با شنيدن اين اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالين گذاشت؟ اينچنين بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غير معمول می رسد و من بی هيچ داوری از شما می خواهم که تحقيق کنيد و دريابيد که آيا چنين فجايعی رخ داده است يا نه؟ اين نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هياهوهای بسيار بود که آغازيدن گرفت و بارانی از دشنام و تهديد بود که بر سر من باريدن گرفت. خطيبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تريبون نمازجمعه هرآنچه توانستند عليه من گفتند و به من نسبت دادند. اينچنين بود که ترديدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنين فجايعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدين صورت غير معمول از تريبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هايی چنين نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف ديدم که بايستم و از ميدان به در نشوم.»



پدر قربانی تجاوز، جانبازی که رهبر فعلی به عیادتش رفته بود



کروبی سپس به تشریح پی گیری های خود در مورد جنات علیه زندانیان پرداخته است: «نامه ای که به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختيار رئيس قوه قضاييه وقت قرار گرفت و آيت الله شاهرودی نيز دستور پيگيری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماينده ای را نزد من بفرستد. آن نماينده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نيز قرار گرفته است، به ايشان معرفی کردم. نماينده اقای دری نيز تاکيد کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسيدگی پديدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجويی خارج از محل دفتر من و در مکانی ديگر صورت پذيرد که کاملا محفوظ بماند. تا اينجای کار برخوردها معقول بود. تا اينکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماينده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحيح آن بود که من مطابق قراری که با نماينده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماينده ايشان درحال پيگيری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد ديگری درميان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی ديدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می ديدم، به نماينده دادستان معزول تهران اين فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماينده آقای دری نيز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکايت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهيد مکان ديگری را برای ملاقات با آن شاهد معين کنيد که نماينده دادستان تهران اما برخلاف نماينده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخيص داد.»



شیخ اصلاحات افزوده: «بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد اين ملاقات اما صورتی ديگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بيرون آمد و گفت که اينها به دنبال چيز ديگری هستند و دعوی پيگيری قضايی ندارند، بلکه در انديشه برخورد سياسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماينده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجويی سياسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو بايد به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرويت سکوت می کردی و نبايد آلت دست سياستبازان می شدی و بسياری سخنان ديگر از اين دست که اکنون مجال شرح آن نيست.»



ماموران، آبروی قربانی تجاوز را در محل بردند



رییس مجلس ششم ادامه داده: «آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسايه درباره او تحقيق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقيقت است. پسر اما باری ديگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرويش رفته است و پدر او مدام گريه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگويم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و ديگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحاليکه نگران فرزندش نيز بود. مردی بيش از هفتاد ساله و محترم را ديدم که اندوه از چهره و سخنش می باريد. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستيم و چرا با ما چنين کردند؟ عکس هايی را از جيب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصويرهايی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابيده بر تخت بيمارستان نشان می داد، درحاليکه رهبری فعلی – رئيس جمهور وقت- در عيادت از مجروحين بر سر تخت او ايستاده و درحال بوسيدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نيز دست خود را بر گردن ايشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نيز چنين است. شکوه و شکايت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نيز درباره ما پرسيده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشينی سوار کرده و درباره پسرش سوال پيچش کرده اند و او هم توضيح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با اين حال به اين نيز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از اين به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پايين آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را نديدم. اين اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و اين بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نيز با چهره مهيب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فرياد و بدگويی عليه شان در محله بود. پدر می گفت که با اين اتفاقات ما در اين خانه ديگر امنيت و آرامش نداريم.»



به گفته کروبی: «گويا اينها ماموران تحقيق بودند که برای کشف حقيقت و دستياری قضاوت آمده بودند. واين نتيجه و دستاورد ما بود از اولين سندی که در اختيار دستگاه قضايی قرار داديم. دستگاه قضايی در نظام اسلامی که خود را با رويه حضرت امير مقايسه می کند، برای تحقيق قضايی به هدف تهديد، موتورسوار مسلح سراغ شاکيان فرستاده بود. و من امروز شرح اين ماجراها را می گويم تا مردم بدانند و چنين اتفاقاتی را با رفتار علوی قياس نگيرند. می گويم، تا در تاريخ بماند که چگونه عده ای در اين مملکت چادر حيا را دريدند و غيرت دين و کشور را جريحه دار کردند و آيندگان نگويند که اين ظلم ها بر فرزندان اين آب و خاک رفت اما صدايی برنخواست و کسی فرياد خود را به اعتراض حيايی که دريده شده بود بلند نکرد.»



دیگر شاهدان را در اختیار دادستان معزول تهران نمی گذاریم



روحانی اصلاح طلب خاطرنشان کرده: «بدين ترتيب حوادثی که از سر يکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقيه شهود را دست و پا بسته در اختيار دادستان معزول تهران قرار ندهيم. دادستان کل کشور آقای دری نيز از سمت خود برکنار شده و بنابراين تمام درها بسته شده بود. اين درحالی بود که فحاشی ها عليه مهدی کروبی از تريبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بيت المال ارتزاق می کردند نيز هر روز فزونی می گرفت. اينچنين بود که نامه ای به رياست جديد قوه قضائيه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسيدگی به ماجراها را کردم. در نتيجه ی اين نامه بود که کميته ای سه نفره به دستور رياست جديد قوه قضاييه تشکيل و مسئول پيگيری حوادث بعد از انتخابات و رسيدگی به شکايات خانواده مصدومين روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکيل شد که جلسه خوبی هم بود. در اين جلسه علاوه بر سندی که پيشتر در اختيار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند ديگر نيز ارائه کردم که اکنون بر خود می بينم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.»



کروبی ادامه داده: «سند دوم که با مدارک کامل نيز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خيابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشين با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسيده از او خواسته بودند شلوارش را از پايش درآورد که او نپذيرفته اما آنها او را درحالی که به زمين نيز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همين اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اينجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حيايی لباسش را درآورده و خود را بر زمين انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نيز فرياد می زده و داد و بيداد می کرده است که آنها به زور با او چنين کرده اند. والله اعلم!»



رییس حزب اعتماد ملی یادآور شده: «سند سوم نيز مربوط به جوانی بود که عضو يکی از گروههای سياسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنين يک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شديدش بود. اين فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نيز بود.می گفت که در زير شکنجه و کتک بيهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نيز نفهميده است. پزشکی قانونی نيز در اين خصوص با تاييد التهاب مقعدی، بررسی بيشتر را نيازمند نامه جديد و حکم قضايی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در اين چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگين قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراين گفته بودند که می خواهيم تو را به اوين منتقل کنيم اما در نهايت چشم و دست بسته در بيابان رهايش کرده بودند. ياللعجب!»



مادر ترانه موسوی می ترسید شهادت بدهد



کروبی نوشته: «اينها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند ديگر نيز به صورت شفاهی صحبت کرديم و گفتم که اين دو مورد نيز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. يکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقيق، ماجرا را دادخواهی و پيگيری کنيد. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کميته اگر کارش تحقيق بود بايد به سراغ محفل نشينانی می رفت که آن فيلم کذايی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهايی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند «شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشيد، آن را خودمان حل می کنيم». گويی مهدی کروبی همه جرمش اين بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هويدا کرده و از سناريويی مشابه با سناريوی قتل های زنجيره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نيز بر باد داد که به محض افشای اين ماجرا روزنامه نيز تعطيل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنيده بودم به صورت شفاهی برای کميته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه يک دختر و چند پسر ديگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آيت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هريک که آزاد شد خانواده ديگری را از بی خبری بيرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درميانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از يک مکان به مکانی ديگر متوجه غيبت ترانه موسوی می شوند. بدين ترتيب آن دختر ديگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنين با کميته پيگيری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گويا بسيار می ترسيد گفته بود که ديگر با او تماس نگيرند. اين دختر در کميته پيگيری اينجانب و آقای موسوی نيز حاضر شده و تمام توضيحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هيات سه نفره خواستم که حقيقت يابی در خصوص اين سند شفاهی را نيز انجام دهند و از آنجا که هويت سناريونويسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقيقت يابی نيز در دسترس و آسان به نظر می رسيد. من بر اين تصور بودم که در دستگاه قضايی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!»



مدیر مسوول روزنامه توقیف شده اعتماد ملی خاطرنشان کرده: «سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعيده پورآقايی. گفتم که درباره فردی به اين نام هم به من خبرهايی داده اند و می گويند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را نديده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خيلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همين حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. اين سست ترين موردی بود که در جلسه اول ما با کميته سه نفره بدان اشاره شد و خيلی سريع نيز از آن گذشتيم.»



وی ادامه داده: «دو روز بعد از اين جلسه اما در ادامه پيگيری هايم در خصوص اين مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقايی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پيش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعيده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نيز از آنجا که آدرسی از خانواده سعيده نداشتم از آقای مقيسه در ستاد آقای موسوی که اين گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ايشان ندادند از آن رو که روند تحقيقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقيسه آدرس محل سکونت را بگيرم و درنهايت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعيده شرکت کند. بدين ترتيب آقای مقيسه و خواهر سعيده را روبروی هم نشاندم و به سعيده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت اين عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقيسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعيده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنين نکند ابهامی برای خواهر او ايجاد خواهد شد. آقای مقيسه اما در اينجا به من گفت که ماجرای مرگ سعيده و آنچه تاکنون روايت شده بود کمی شک برانگيز است چراکه ما فهميده ايم پدر او جانباز نبوده و شش سال پيش فوت کرده و سعيده چندبار نيز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با اين نکات نداشته باشيد و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعيده بدهيد که در نهايت نيز اقای مقيسه آدرس را به ايشان دادند.»



کروبی افزوده: «اين ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پيش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کميته حاضر شوم و بدين ترتيب جلسه دوم کميته نيز برگزار شد. اعضای کميته در ابتدای جلسه با اشاره به اينکه می خواهند به بررسی هايشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هيچ بحثی انجام دهند يکباره از من پرسيدند که آيا گزارش و سخن جديدی درباره سعيده پورآقايی دارم يا نه؟ که من شرح ماجرای ديدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعيده جانباز نبوده که شش سال پيش فوت نموده و سعيده چند بار از خانه فرار نيز کرده است و اينکه می گويند در هنگام الله اکبر گفتن به او تيراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که اين نکات را آقای مقيسه نيز به من گفته اند و شرح ديدار خود با خواهر ناتنی سعيده و سخنان آقای مقيسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در اين جلسه به جز اين موضوع که از ابتدا نيز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.»



مقام های قضایی گفتند: سی دی سند نمی شود!



رییس مجلس های سوم و ششم شورای اسلامی افشا کرده: «در ادامه اين جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئيسی در ميانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درميان گذاشته و گفته بود: «اظهارات کروبی بايد بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئيسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدين ترتيب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درميان گذاشته بوديم صرفا اظهارات و مدعيات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نيز گفتم که مگر در حين ارتکاب تجاوز می توانسته ام فيلمبرداری کنم که اکنون فيلم آن را در اختيار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگويم چقدر فاصله ميان آنها بوده است و آيا شما توقع داريد که من آلات جرم و تجاوز را هم ضميمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نيستم و اينجا محکمه من نيست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا برويد و پيگيری کنيد و نگذاريد که حقی ضايع شود و ظلم کردن، رايج گردد.»



وی اظهار داشته: «بدين ترتيب در اين جلسه تنها به دادن يک سند ديگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خيابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشين ون به او و دختری ديگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که اين خانم بسيار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسيت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگيرد و مباد درخصوص اين شاهد نيز همچون سندی برخورد شود که در اختيار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرويی يک فرد را در خانواده و محله ايجاد کردند. اسناد کتبی اين تجاوز را هم در اختيار هيات قرار دادم و البته گفتم که مورد ديگری نيز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دليل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همينقدر ديده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سياه شده بود و او نيز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقيق فردا برايتان می فرستم. و سپس تاکيد کردم که ماجرای سند آوردن را در همينجا خاتمه می دهم و همين مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفايت می کند.»



... یک باره ورق برگشت



کروبی گفته: «درحاليکه اين جلسه نيز به خوبی پايان يافت اما فردای ان روز به يکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقايان بهشتی و الويری و داوری بازداشت شدند. هيات سه نفره نيز به جای پيگيری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کميته پيگيری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم يقين پيدا ميکنم که اعضای اين کميته نيز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نيز چنين شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.»



به نوشته دبیرکل حزب اعتماد ملی: «در اين گزارش سخنانی از زبان من روايت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در اين گزارش هيچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسيار وقيحانه بود همچون سخنانی که فاعل در هنگام تجاوز برزبان می آورده، نيز نشده است.»



وی افزوده: «نويسندگان شتابزده اين گزارش مدعی شده اند که اينجانب هيچ مدرک و سندی مبنی بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پيش از نوشتن نامه ام به رئيس مجمع تشخيص دردست نداشته ام. ياللعجب که آقايان از زبان ما سخن می گويند و برای خود می برند و می دوزند. مهدی کروبی آنگاهی نامه به رئيس مجمع تشخيص نوشت که بسياری چهره های موجه به او مراجعه کرده و برخی بازداشت شدگان نيز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و ديگران گذشته بود خون گريستند. اگرچه اين چهره ها شجاعت بسيار به خرج دادند که در سيلاب تهديدها و فحاشی ها و در ميانه ارعاب های گسترده حاضر شدند نزد فرد بی پناهی همچون مهدی کروبی بيايند و من همينجا شجاعت آنها را می ستايم.»



ماجرایی ساختگی برای انحراف پی گیری ها



روحانی اصلاح طلب یادآور شده: «در حالی که در اين گزارش به اولين سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومين سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومين نيز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترين اشاره ای نيز نشده است به چهارمين سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحاليکه درباره اولين سند شفاهی يعنی ترانه موسوی نيز فقط چهار خط روزنامه ای در اين گزارش آمده است، بيش از دويست سطر روزنامه ای اين گزارش که بخش اعظم آن را تشکيل می دهد مربوط به دومين سند شفاهی ما يعنی سعيده پورآقايی است که از قضا خود تشکيک کامل را بر آن وارد کرده بوديم. حال اگر بگوييم که اين جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختيار خانواده آنها گذاشته است و اجازه ديدن جنازه را حتی به نماينده ستاد آقای موسوی نيز نداده بودند آيا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پيگيری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ اين ظن آنگاهی تقويت می شود که می بينيم همين ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کليت گزارش شتابزده هيات سه نفره نيز قرار گرفته است.»



شیخ اصلاحات خاطرنشان کرده: «البته بايد در همينجا اشاره کنم که چه خوشحالم اين کميته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختيار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقيقت يابی خود را به همين مقدار محدود کردند و حداقل زندگی يک فرد ديگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.»



وی نوشته: «کميته سه نفره در پايان گزارش شتاب زده خود خطاب به رياست قوه قضائيه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اينجانب شده است. و بدين ترتيب نتيجه حق جويی قوه قضائيه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسيار خوشحالم و از اين فرصت استقبال می کنم و آن را هديتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پيش آيد تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئيات اين اسناد و اسناد ديگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدايی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی ديگر به وجود آيد تا من دامن جمهوری اسلامی را از اين فجايع و بسياری حوادث ديگر که بعد از رحلت امام پيش آمد و بر اين مملکت گذشت پاک کنم.»



با خانواده قربانی تجاوز برخوردی کردند که از پی گیری پشیمان شدند



نویسنده نامه سرگشاده به مردم ایران تاکید کرده: «مهدی کروبی امروز می داند و به يقين فهميده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از اين هياهوها و شتابزدگی ها برمی آيد مشخص است که قبای آقايان لای در مانده است. توصيه حضرت امير بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که يک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگيرد. ما کجا و توصيه های حضرت امير کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گويد که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکايت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هيچ شکايتی نداشته ايم و به قول ما لرها «خر ما از کرگی دم نداشت». اين همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصيه حضرت امير به مالک بود! مشخص است که تدبير امور چه سمت و سويی به خود گرفته است. هياهوها و هتاکی های آغشته به تهديد در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هايی نيز نزد من آمدند و خواستند که پيگيری ها را ادامه ندهيم و از عاقبت خود می ترسيدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نيز دردسر ايجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر يک زندانی را بازداشت می کنند و سپس اين دختر عفيفه را شبانه، چشم بسته در بيابان رها می کنند تا آنجا که صدای يک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آيد و می نويسد که اين دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، بايد فهميد که تدبير ملک و عدل در اين مملکت به دست چه کسانی افتاده است و بايد حق داد به آنهايی که نگران آينده خود هستند.»



نامه نگاری را همین جا پایان می دهم



کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دهم آورده: «وقاحت اما به آنجا رسيده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان اين مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در ميان مردم است و بايد به ميان مردم رفت و ديد که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدايا به تو پناه می برم از اين فجايعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مايه ننگ جمهوری اسلامی که مايه ننگ ايران شده است و از اين آبرويی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.»



مهدی کروبی در خاتمه آورده: «هيات سه نفره کار خود را پايان داد و خواستار برخورد قضايی با اينجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاری های خود در اين خصوص را در همينجا پايان می دهم. اگرچه اين توصيه را نيز با رياست محترم قوه قضائيه بايد درميان بگذارم که مبادا در مسير قاضی القضاتی، تحت تاثير اراده های تحميلی و بيرونی قرار بگيرند و از مسير عدالت خارج شوند. چه آنکه ايشان در قياس با دو رئيس پيشين اين قوه از امتيازی ويژه برخوردارند و آن فرزندی آيت الله العظمی ميرزا هاشم آملی و دامادی آيت الله العظمی وحيد خراسانی است. اميدوارم که کارنامه قضايی آيت الله لاريجانی به گونه ای نباشد که در پايان دوران رياست ايشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعيت وارد شود.»

Wednesday, September 09, 2009

نامه ی عبدالکریم سروش به خامنه ای


زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت



• می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیش از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است ...




اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۱٨ شهريور ۱٣٨٨ - ۹ سپتامبر ۲۰۰۹



اخبار روز: عبدالکریم سروش فیلسوف مشهور مسلمان ایرانی نامه ای خطاب به خامنه ای نوشته است تحت عنوان «جشن زوال استبداد دینی» که آن را در زیر می خوانید:

عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد.
صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند.
قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند
وجهانیان یک چشم خشم و یک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند.
چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت.
شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.

آقای خامنه ای،

که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟ ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدارتر سمت ندهند که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده


درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.

شادم که آخر الامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانهای دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.
"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.

آقای خامنه ای،
می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذارنید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟ چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را... آزاد بگذارید، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود و شما را در تدبیر ملک و تنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا و افسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.

خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!
از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که

لطف حق با تو مداراها کند چونکه از حد بگذرد رسوا کند

می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:

ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا ( خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)

می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).

ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟

تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام" ،که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که

آفرین ها بر تو بادا ای خدا بنده خود را ز غم کردی جدا
آتشی زد او به کشت دیگران باد آتش را به کشت او بران

آقای خامنه ای،
می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است ، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیش از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی و سپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.

سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراءشان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فرو کوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان. عمله استبداد نظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.

این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویرهای گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند، ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.

آقای خامنه ای،
بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:

با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی

و گفتند:

مکن که کوکبه دلبری شکسته شود چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند

نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.

جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء – سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.

این نه آن شیر است کز وی جان بری یا ز پنجه قهر او ایمان بری

فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان،نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن در آستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعرفروشان کم شعور، هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم و خدا با ماست.

برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم، حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.

ما نسل کامکاری هستیم. ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.

ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.
ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.

*************

با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته و تشنه در سراب مانده و خیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:

و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد – سوره اعراف ۱۶۴)

بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.
ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر.
باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.

آب و دریا ای خداوند آن توست باد و آتش جمله در فرمان توست
گر تو خواهی آتش آب خوش شود ور نخواهی آب هم آتش شود
تو بزن یا ربنا آب طهور تا شود این نار عالم جمله نور


رمضان مبارک ۱۴٣۰ قمری
شهریور ۱٣٨٨ شمسی
عبدالکریم سروش

بیانیه شماره 12 میرحسین موسوی خطاب به مردم ایران

مراقب باشید مخالفان هنگام نابود کردن خود، به کشور شما لطمه نزنند
"کاملا پیداست که تلاش‌های شما برای بازگرداندن آرامش به جامعه قرار نیست با پاسخی خردمندانه روبرو شود. روزهايی خطير در پيش‌رو قرار گرفته است. دستگيری كسانی چون دكتر بهشتی يك نشانه است كه از حوادثي سهمگين‌تر خبر می‏دهد. اما باطل رفتنی است و آن چيزی كه به مردم سود می‏رساند باقی مي‌ماند."



به گزارش موج سبز آزادی متن کامل بیانیه شماره 12 میرحسین موسوی بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

خبر دستگیری برادران عزیز آقایان دكتر سیدعلیرضا بهشتی و مهندس مرتضی الویری مسئولان كمیته پیگیری امور آسیب دیدگان حوادث ایام اخیر و سردار مقدم مسئول كمیته ایثارگران ستاد انتخاباتی اینجانب موجی از شگفتی و ابهام در دلبستگان به نظام اسلامی ایجاد كرده است.

آنان به بند كشیده شده‏اند در حالی كه جرمی جز پیروی از راه انقلاب و دفاع از اجرای عدالت در مورد خون‌های به‌ناحق ریخته شده و كمك به خانواده بی گناهانی كه پس از انتخابات به زندان افتاده‏اند ندارند. آنان اینک در زندان به سر می‌برند در حالی که عاملان فجایع اخیر آزادند و مسئولان ادعا میكنند حتما به جنایاتی كه رخ داده است رسیدگی خواهند كرد. آیا با از بین بردن اسناد جنایت و در بند کردن کسانی که حقوق قربانیان را پیگیری می‌کردند این کار را انجام می‏دهید؟

المرء یحفظ فی ولده. حرمت انسان‌ها در فرزندانشان پاسداری می‌شود. مردم اینك از مدعیان پرچمداری انقلاب اسلامی می‏پرسند حرمت شهید مظلوم انقلاب آیت الله دکتر بهشتی را در خاندان او چگونه رعایت کرده‌اید؟

مردم ایران
کاملا پیداست که تلاش‌های شما برای بازگرداندن آرامش به جامعه قرار نیست با پاسخی خردمندانه روبرو شود. روزهایی خطیر در پیش‌رو قرار گرفته است. دستگیری كسانی چون دكتر بهشتی یك نشانه است كه از حوادثی سهمگین‌تر خبر می‏دهد. اما باطل رفتنی است و آن چیزی كه به مردم سود می‏رساند باقی می‏ماند

و اما ما ینفع الناس فی‏مكث فی الارض. آرامش و هوشیاری خود را حفظ كنید. سلسله حوادث جدیدی كه آغاز شده است به مانند دیگر تحركات كور این ایام برای مخالفان شما جز خسارت باقی نخواهد گذاشت. مراقب باشید كه آن‏ها شما را تحریك نكنند و به هنگام نابودكردن خود به كاشانه و كشورتان لطمه نزنند

اینجانب به ویژه هتك حرمتی كه از بهشتی مظلوم شده است را به فرزندان آن شهید و شاگردان و پیروان و دوستداران او و تمامی دلبستگان به انقلاب و اسلام تسلیت می‏گویم و از خداوند آرزومندم ضایعه‌ای كه با این عمل در قلب مردم ما ایجاد شده است با جاودانه كردن آبروی این خاندان جبران شود

میرحسین موسوی

Sunday, August 30, 2009

وبنوشت جدید ابطحی از زندان به ادبیات ابطحی نزدیک است

ابطحی ذوق زدگی و تحیر خود را از جنبش سبز باز گو می کند و خبر از تغییراتی در رفتار با اسرای جنبش سبز می دهد. از اینکه بعد از ۷۱ روز با کسی غیر از بازجو (آقای شریعتی)میتواند صحبت کند بسیار خوشحال است.او می نویسد: بخصوص که شریعتی از اتفاقات بعد از انتخابات برای او می گوید. از حمایتهای با مزه آدمها و طیف های مختلفی که در خارج از کشور لباس سبز پوشیده بودند هم حرف زد. شیر تو شیری بوده خوشمزه. بی خبری هم عجب عالمی است.

نرمش عجیبی در نوشته ها نسبت به سران جنبش سبز مشاهده می شود. انگار رفتن مرتضوی آقای بازجو را بر آن داشته که دروغهای کوچکتری تحویل مردم دهد !!د
حتما بخوانیدش

وبنوشت جدید ابطحی از زندان: (نوشته ای که به ادبیات ابطحی نزدیک است , ذوق زدگی و تحیر ابطحی از جنبش سبز

از تنهائی در آمدیم



در زندان، برای من، صبح ها که میخواهم از خواب بیدار شم، بدترین اوقات است. آدم وقتی خواب است، یادش می رود که در زندان است و در یک اطاق تنها باید روز را سر کند. معمولا وقتی از خواب بیدار می شوم که درخواب در کنار خانواده و یا دوستان گرم صحبت هستم. در سلول انفرادی که بودم و اطاقم سه در سه بود، ساعت 7.30 صبح از یک پنجره ای که زیر در آهنی بود، صدای قیژی می آمد و پنجره ای باز می شد و یک بسته نان و پنیر و یک لیوان چای را هل میدادند تو. در آن حالت خوش آزادی در خواب، این صدا من را بیدار می کرد. وقتی می دیدم باز هم در همان اطاق ولو هستم، غم عالم بر دلم می نشست. حالا که به یک جای دیگر منتقل شدم. اطاق بزرگی دارد با تلویزیون و حیاط 100 متری که بدون چشم بند میشود در آن قدم زد. تا پنجشنبه گذشته، که در این محل جدید تنها بودم. صبح ها، اینجا هم که از خواب بیدار می شدم در این اطاق بزرگ بیشتر تنهائی را حس می کردم. بدون قیژ در ورودی باز هم همان غم موقع بیداری وجود دارد. پریروز عصر پنجشنبه رفته بودم اطاق بازجوئی که وبلاگم را بنویسم. آمدم دیدم یک تخت دیگر در اطاقم گذاشته اند. چند دقیقه بعد هم سر و کله ی سعید شریعتی پیدا شد که بار و بندیلش را به دست گرفته و با چشم بند وارد حیاط شد. خیلی خوشحال شدم. بعد از 71 روز غیر از باز جو وتیم قضائی، یک نفر را می دیدم که میخواست با من بماند. موقع افطار هم دیدم که در حیاط با تشریفات ویژه اش باز شد و محمد عطریان هم آمد وافطار را با هم خوردیم ولی بعد افطار بردندش. آی چسبید. همان جا به سختی و به صورت تصادفی فهمیدیم که از همان پنجشنبه خیلی از بچه ها و دوستان زندانی مان در اوین چند نفری با هم شده اند وبه اطاق های عمومی منتقل شده اند. بیشتر خوشحال شدیم. با اینکه زندانی هستیم و رنج تنهائی تا اعماق وجود همه مان وجود دارد، ولی همین اندازه که سه نفری افطار خوردیم کلی لذت بردیم. سعید شریعتی 40 روز بعد از ما دستگیر شده است.کلی اخبار بیرون زندان را در این 40 روزه تعریف کرد. چه اوضاعی بوده است و ما بی خبر بودیم. خیلی سعی کردم از سعید شریعتی بفهمم که با چه هدفی و با چه برنامه ای این کارها صورت گرفته و کجای آن به سود مردم بوده، نفهمیدم. او هم نمی دانست. فقط ماجراها را تعریف می کرد. از حمایتهای با مزه آدمها و طیف های مختلفی که در خارج از کشور لباس سبز پوشیده بودند هم حرف زد. شیر تو شیری بوده خوشمزه. بی خبری هم عجب عالمی است. هر کس ایران امروز را بشناسد می داند که دود آشوبهای خیابانی تنها به چشم مردم و تاریخ وعظمت ایران میرود. واین واقعیت را بیش از دیگران ، آنهائی میدانند که مردم به دفاع از آنان به خیابان ها آمدند. در هر حال ما را چه به سیاست. اینکه در این چند روزه از تنهائی در آمده ایم، و افطارها غوق نمی کشیم عجالتا خوشحالیم.

کاهش شصت درصدی بینندگان رسانه ضد ملی‌ پس از انتخابات




--------------------------------------------------------------------------------

رئيس سازمان صدا و سيما در حالي از سقوط بسيار زياد تعداد بينندگان رسانه ملي خبر داد که در روزهاي پس از انتخابات عملکرد صدا و سيما مورد انتقاد بسياري قرار گرفت و چهره هاي زيادي به عملکرد جناحي و يکجانبه رسانه ملي اعتراض کردند. به گزارش خبرگزاري انتخاب، ضرغامي در جلسه شوراي عالي انقلاب فرهنگي اعلام کرده مردم ديگر اقبال چنداني به تلويزيون نشان نمي دهند. او در ادامه چنين گفته است؛ «بينندگان تلويزيون بعد از حوادث اخير پس از انتخابات به کمتر از 40 درصد رسيده است.» شنيده مي شود عملکرد يکجانبه صدا و سيما در حوادث اخير باعث شده رسانه ملي در روزهاي اخير در برنامه هايي که بر محوريت ميهمان اجرا مي شود با مشکل روبه رو شود چون بسياري از چهره هاي شاخص فرهنگي، اجتماعي و... به دليل عملکرد صدا و سيما در روزهاي انتخابات و پس از آن حضور در اين رسانه را تحريم کرده اند. اين موضوع تا جايي پيش رفت که برنامه «دو قدم مانده به صبح » محمد صالح علا که محوريت ميهمان به اوج رسيد و پاي چهره هايي چون شمس لنگرودي، احمدرضا احمدي، احمد پوري، سيدعلي صالحي، مسعود کيميايي و... را که چند وقتي بود مناسبات خوبي با صدا و سيما نداشتند به تلويزيون باز کرد، هفته گذشته در حالي برنامه ادبياتش را درباره اخوان ثالث برگزار کرد که کاکاوند مجري کارشناس بخش ادبيات روبه روي محمد صالح علا مجري برنامه نشست و از او درباره اخوان ثالث شنيد. تحريم صدا و سيما از جانب چهره هاي ناآشنا در حالي به صورت اخبار غيررسمي شنيده مي شود که چندي پيش سايت هاي خبري از ممنوع التصوير شدن 100 چهره فرهنگي، اجتماعي و سياسي در تلويزيون خبر دادند و مسوولان صداوسيما درباره تاييد و تکذيب اين خبر هيچ واکنشي نشان ندادند.

سحام نیوز :‌سید حسن خمینی نوه حضرت امام (ره) امروز درمراسم تجدید میثاق هیات دولت با آرمان های امام (ره)‌ در مرقد امام شرکت نکرد

۷ شهریور ۱۳۸۸ ساعت ۱۹:۰۰: سحام نیوز :‌سید حسن خمینی نوه حضرت امام (ره) امروز درمراسم تجدید میثاق هیات دولت با آرمان های امام (ره)‌ در مرقد امام شرکت نکرد . نسخه مناسب چاپ
لینک این مطلببرای نخستین بار در سالهای اخیر، حجت الاسلام سید حسن خمینی به عنوان تولیت آستان امام خمینی، در مراسم تجدید میثاق هیات دولت که طبق سنت هرساله در هشتم شهریور ماه با حضور اعضای هیات دولت برگزار می شود، حضور نیافت.
در مراسم امروز که آخرین حضور اعضای دولت نهم در آرامگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی است، تنها محمدعلی انصاری ازمسئولان موسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی حضور داشت.
گفتنی است حجت الاسلام سید حسن خمینی در مراسم تحلیف و تنفیذ احمدی نژاد حاضر نشده بود و اخبار غیررسمی حاکی از نارضایتی شدید وی از وضعیت فعلی کشور و به خصوص حوادث بعد از انتخابات است.
اخیرا اخباری مبنی بر اصرار و فشار برخی محافل سیاسی به وی برای لغو سخنرانی سیدمحمد خاتمی در شبهای قدر نیز منتشر شده بود.

الویری: ترانه موسوی یکی از جانباختگان است / خانواده هایی که در این جریانات عزیزی را از دست داده اند از ترس یا ناراحتی زیاد حاضر نیستند همکاری کنند

الویری: ترانه موسوی یکی از جانباختگان است / خانواده هایی که در این جریانات عزیزی را از دست داده اند از ترس یا ناراحتی زیاد حاضر نیستند همکاری کنند

اعتماد، کیهان مهرگان : پس از بلندشدن اعتراض به نتایج انتخابات،گروهی از شهروندان گمنام که فعالیت سیاسی مستمر نداشتند دستگیر و روانه بازداشتگاه ها شدند. بلاتکلیفی بازداشت شدگان و خسارت دیدگان از وقایع پس از انتخابات رهبران جریان اصلاح طلب را واداشت با تشکیل کمیته یی وضعیت این شهروندان را پیگیری کنند. مرتضی الویری یکی از اعضای این کمیته در گفت وگو با «اعتماد» گزارشی از فعالیت های این کمیته ارائه می کند.

کمیته پیگیری بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات تاکنون چه کرده، با چه کسانی ملاقات کرده است و فعالیت هایش را چگونه پیگیری می کند؟

قریب به دو ماه است که این کمیته کار می کند. این کمیته حاصل جلسه مشترک آقایان کروبی، خاتمی و مهندس موسوی است و قرار بر این شد چهار نفر به نمایندگی از این افراد مساله زندانیان را پیگیری کنند. بعد از تشکیل کمیته پیگیری، دو کمیته فرعی تشکیل دادیم؛ یکی کمیته بررسی آسیب دیدگان و دیگری کمیته معاضدت حقوقی. کمیته اول بیشتر می پردازد به وضعیت کسانی که صدمه و خسارت دیده اند و نیاز به کمک مالی دارند یا احیاناً نان آور خانواده خود را به دلیل دستگیری یا قتل از دست داده اند و احتیاج است به آنها کمک شود. کار دیگری که انجام می شود جمع آوری اطلاعات برای ایجاد بانک اطلاعات برای کسانی است که در این اتفاقات جان خود را از دست داده اند یا دستگیر شده اند یا در وضع بلاتکلیفی به سر می برند یعنی جمع آوری اطلاعات درباره جان باختگان، بازداشت شدگان و مفقودان. کمیته دوم یعنی کمیته معاضدت حقوقی که بنایش بر این بود کهس به مسائل حقوقی آسیب دیدگان بپردازد. این کمیته سه کار اساسی را در دستور کار قرار داد؛ ابتدا پیگیری وضعیت حقوقی جان باختگان و شکایت احتمالی از کسانی که به عنوان قاتل شناسایی شده اند، دوم رسیدگی به وضعیت حقوقی بازداشت شدگان و کمک به این افراد برای در اختیار گرفتن وکیل و سوم تنظیم شکایت برای کسانی که خسارت دیده اند.

-آیا این کمیته از حقوقدانان تشکیل شده است؟

بله، اکثراً حقوقدان هستند. ما تلاش کردیم فعالیت کمیته رنگ سیاسی به خود نگیرد بلکه بیشتر جنبه امدادی داشته باشد و به محض اینکه متولی دیگری برای این کار پیدا شد خود را کنار بکشیم. برای همین خیلی خوشحال شدیم که مجلس و شورای شهر تهران به این مساله ورود کردند. تصمیم گرفتیم با کمیته هفت نفره یی که مجلس برای این کار تشکیل داده، ارتباط بگیریم. دو هفته پیش جلسه مشترکی داشتیم. اطلاعاتی که ما داشتیم در اختیار آنها قرار دادیم و حتی پیشنهاد کردیم اگر این کارهایی که ما داریم انجام می دهیم آنها آمادگی انجام آن را دارند، حاضریم کمیته را تعطیل کنیم و آنها کارها را دنبال کنند.

-چرا این پیشنهاد را دادید؟

به خاطر اینکه کمیته هفت نفره از جایگاه حقوقی مستحکمی برخوردار است. ما ترجیح می دادیم کمیته خودمان را تعطیل کنیم و امیدوار هستیم روزی چنین شود.

-پس به این نتیجه نرسیدید که کمیته را تعطیل کنید؟

نخیر.

-علت چه بود؟

برای اینکه آنجا مرکزی که بتوانند افراد و خانواده ها با آنها تماس بگیرند و نیازهایشان را با آنها مطرح کنند، وجود ندارد. در آن جلسه ما به آنها پیشنهاد دادیم فراخوان بدهند و در آن فراخوان اعلام کنند کلیه افراد بیایند و اطلاعات خودشان را در اختیار کمیته بگذارند و بانک اطلاعاتی که ما می خواهیم تشکیل بدهیم آنها تشکیل بدهند. حتی ما از آنها دعوت کردیم که بهتر است شما با رئیس سازمان بهشت زهرا تماس بگیرید تا بتوانید فهرست جان باختگان این حوادث را دقیق تر روشن کنید. پیشنهاد ما هنوز به تحقق نپیوسته و اگر چنین نشود ما ترجیح می دهیم خودمان فعالیت کنیم.

-یعنی آنقدر اعتماد به کمیته هفت نفره مجلس وجود دارد که وظایف خودتان را به آنها محول کنید؟

این اعتماد موکول به روزهای آینده است که ببینیم کمیته مجلس این کارها را به خوبی انجام می دهد یا نه؟ مواردی وجود دارد که اعتماد ما را سلب می کند.

-این موارد کدام است؟

عکس العملی که در قبال نامه آقای کروبی، رئیس مجلس از خود نشان دادند کمی ما را به تردید انداخت. برای ما قابل قبول نبود که ظرف ۲۴ ساعت و پیش از آنکه مستندات آقای کروبی را ببینند، بگویند کذب است. خوب بود این اظهارنظر بعد از بررسی موضوع انجام می شد. یا وقتی که گزارش شد ۴۵ جنازه در تاریخ های ۲۱ و ۲۴ تیر به صورت گمنام در قطعه ۳۰۲ بهشت زهرا دفن شده، بدون بررسی مورد تکذیب قرار گرفت. این نوع موضع گیری ها باعث می شود کمی تردید به وجود بیاید که آیا واقعاً کمیته به دنبال کشف حقیقت است یا اینکه به خاطر فشارهایی که به آنها وارد می شود،آنها را از کارشان باز می دارد.

-در این مدتی که فعالیت کمیته مشترک آغاز شده تا چه اندازه در پیشبرد اهداف تان موفق بوده اید؟

متاسفانه اغلب درها به روی ما بسته است. به این ترتیب که تلاش کردیم با برخی افراد و نهادهای ذی ربط ملاقات و تماس برقرار کنیم اما آنها از ملاقات کردن خودداری کردند.

-کدام نهادها و کدام یک از مسوولان حاضر نشدند با شما ملاقات کنند؟

مثلاً می خواستیم با رئیس مجلس ملاقات کنیم که ایشان امتناع کردند.

-چرا؟

چون گفتند این کمیته را به رسمیت نمی شناسند. حاضر نشدند با این کمیته با نام و عنوان کمیته دیدار کنند. فقط حاضر شدند با فرزند شهید بهشتی دیدار کنند. همچنین درخواست دیدار ما با رئیس قوه قضائیه به جایی نرسیده است. می خواستیم با دادستان تهران ملاقات کنیم که ایشان هم شخصیت حقوقی کمیته را به رسمیت نشناختند و فقط حاضر شدند با آقای بهشتی ملاقات کنند. در مورد دیدار با زندانیان دست ما کاملاً بسته است. آنچه برای ما قابل انجام است و استقبال هم از آن زیاد است، ملاقات با خانواده های جان باختگان و زندانیان است. آن هم به خاطر این است که به ما اعتماد می کنند چون منصوب کروبی و موسوی هستیم.

-پیگیری های شما درباره کشته شدگان به کجا رسیده؟

ما ۶۹ نفر از کسانی که جان شان را از دست داده اند شناسایی کردیم و اسامی آنها را در اختیار کمیسیون ویژه مجلس گذاشتیم.

-در مورد این تعداد اختلاف به وجود آمد؟

این آمار از طریق کمیته که با خانواده ها تماس گرفته و اطلاعاتی که آنها ارائه داده اند، تهیه شده است. منتها ما هفت اسم داریم که مفقود هستند چون اسامی این هفت نفر نه در بین زندانیان وجود دارد، نه با خانواده هایشان تماس گرفته اند و نه اسم شان در لیست کشته شدگان است. بهشت زهرا و سردخانه ها هم اطلاعاتی از آنها ندارند. از گوشه و کنار هم خبر می رسد، خانواده هایی که در این جریانات عزیزی را از دست داده اند از ترس یا ناراحتی زیاد حاضر نیستند همکاری کنند. من تصور می کنم رسیدن به آمار واقعی نیاز به زمان دارد.

-درباره ترانه موسوی، وضعیت این خانواده چگونه است؟

ترانه موسوی یکی از جان باختگان است و آنچه در برنامه ۳۰/۸ شبکه ۲ و سایر رسانه ها در مورد زنده بودن وی پخش شد، بی اساس است. باید دلسوزان نظام از آقایان توضیح بخواهند که چرا این گونه مطالب خلاف واقع پخش و با اعتماد مردم بازی می شود

-نامه آقای کروبی به رئیس مجلس خبرگان بازتاب گسترده یی در کشور داشت، آیا در نگارش این نامه با کمیته هماهنگ شده بود؟

ما در جریان این نامه نبودیم. فقط بعد از انتشار این نامه ایشان عنوان کردند عده یی مستقیماً به وی مراجعه کرده و در این مورد شهادت داده اند و مستنداتی ارائه کرده اند.

یا الان کمیته مسوولیتی برای پیگیری این مساله برعهده گرفته است؟

به ما چیزی واگذار نشده. اگر بخواهند پیگیری می کنیم.

-تا به حال برای جان باختگانی که مشخص شده اند، چه کرده اید، آیا از لحاظ مالی به آنها کمک کرده اید، امکانی هست که از طرف دولت جبران خسارت شوند، رویکردتان برای کمک به این خانواده ها چیست؟

اولین قدمی که ما در این زمینه برمی داریم جمع آوری اطلاعات و واقعیت یابی است که ببینیم با چه مجموعه یی از جان باختگان و آسیب دیدگان مواجه هستیم. مرحله دوم دسته بندی این افراد از نظر نیازهایشان است چون برخی ها نان آور خانه بودند و برخی ها فقط مسوولیت شخص خودشان را برعهده داشتند.

مرحله سوم تجهیز منابع و امکانات بود تا به وسیله این منابع بتوانیم در قالب آن منابع آنها را پوشش دهیم. خوشبختانه شورای شهر تهران چند روز قبل طرحی را در این زمینه تصویب کرد که به موجب آن بخشی از خسارات ناشی از حوادث اخیر توسط شهرداری قابل پرداخت خواهد بود. اگر شهرداری بخواهد ما کلیه اطلاعاتی را که در این زمینه جمع آوری کرده ایم در اختیارشان قرار خواهیم داد.

- اگر این کار انجام نشود کمیته چه می کند؟

ما به دنبال این هستیم که شماره حسابی را اعلام کنیم و از افراد سراسر کشور کمک مالی بخواهیم. می خواستیم حساب باز کنیم که گفتند باید تشکیلات به ثبت رسیده و خیریه این کار را انجام دهد. قرار بر این است که از طریق خیریه یی این کار انجام شود تا مغایرت قانونی نداشته باشد.

-خانم ها ابتکار، کدیور، ابطحی و خاتمی تشکیلات خیریه یی دارند.

به هرحال به دنبال این هستیم که توسط یک تشکیلات خیریه این کار را انجام دهیم.

-به آسیب دیدگان دیه تعلق می گیرد یا فقط کمک مالی می شود؟

این مساله بستگی به منابع ما دارد. اگر منابع کفایت کند طبیعتاً باید جبران خسارت به صورت کامل انجام شود اما اگر منابع محدود باشد ما فقط می توانیم به افرادی که وضعیت حاد و مزمن دارند و دچار بحران جدی در زندگی هستند، کمک کنیم.

-در مورد بازداشت شدگان چه اقداماتی انجام می دهید، مضاف بر اینکه بسیاری از آنها یا دانشجو هستند یا دانش آموز و کمی بعد با شروع فصل درس و دانشگاه باید سر کلاس بنشینند؟

این افراد چند مساله دارند. افرادی هستند که دانشجویند و امتحان شان را از دست داده اند و در صحبتی که ما با نمایندگان مجلس در مورد این افراد داشته ایم، سعی کردیم مکاتباتی صورت بگیرد که امتحان شان را مجدداً بدهند و مجلس هم پذیرفت که لطمه نبینند. در مورد بازداشت شدگانی که احتیاج به وکیل دارند ما یک کمیته معاضدت حقوقی تشکیل داده ایم تا بتوانند از راهنمایی های حقوقی بهره مند شوند. در مورد تماس و ملاقات با خانواده هایشان از طریق نمایندگان مجلس سعی کردیم امکان ملاقات و تماس تلفنی برایشان فراهم کنیم.

-بخشی از بازداشت شدگان افراد مشهور و فعالان سیاسی شناخته شده هستند که رسانه ها به آن توجه دارند و بخشی دیگر مردم عادی هستند که اساساً فعالیت سیاسی هم ندارند و صرفاً در تجمعات و... دستگیر شده اند. شما برای ارتباط با این دو برنامه مشخصی ترتیب داده اید، آیا برنامه شما تنها پیگیری وضعیت بازداشت شدگان سیاسی است؟

در هر حال این دسته بندی وجود دارد اما علم و آگاهی به این مصداق وجود ندارد. ما در درون افراد نیستیم که بدانیم اینها کسانی هستند که با انگیزه های سیاسی وارد این تظاهرات و راهپیمایی ها شده اند یا مردم عادی بوده اند که مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند. برای ما این امکان وجود ندارد و ما در مقام قضاوت نیستیم که بتوانیم قضاوت کنیم این افراد به صورت آگاهانه در این مسائل شرکت کرده اند یا ناآگاهانه در تجمعات حاضر شده اند؟ ما با نگاه سیاسی به این افراد نمی نگریم بلکه نگاه ما کمک به آنان در چارچوب های قانونی و انسان دوستانه است.

-پس از مدتی به دستور آقای هاشمی شاهرودی برخی از زندانیان سیاسی مانند مهندس توسلی از نهضت آزادی، عماد بهاور رئیس شاخه جوانان این حزب و چند نفر دیگر آزاد شدند اما ناگهان روند آزادی ها متوقف شد ماجرا از چه قرار بود؟

تصور من این است که به دلیل پایان یافتن دوره تصدی آقای هاشمی شاهرودی از یک طرف و شروع فعالیت کمیته هفت نفره و شوک ناشی از به قتل رسیدن آقای محسن روح الامینی در زندان این سه حادثه دست به دست هم داد تا روند سختگیرانه و غیرقابل انعطافی را که در قبال زندانیان داشتند دچار نوسان کنند. والا من بر این باور هستم که این اتفاق نیفتاده و جریانات سختگیرانه همچنان ادامه دارد. من نمونه یی را برای شما می گویم؛ یک روز با همسر صادق نوروزی به مجلس رفتیم. من در ذهنم مرور می کردم که همین آقای صادق نوروزی برای برپایی نظام جمهوری اسلامی محکوم به حبس ابد شد و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و از زندان قصر تا محل زندگی اش در میدان ژاله مردم روی دست شان او را به خانه بردند. حالا شما در نظر بگیرید فردی که قبل از انقلاب برای برپایی نظام جمهوری اسلامی محکوم به حبس ابد شده بود اکنون در زندان است بدون اینکه کوچک ترین جرمی داشته باشد و بدون اینکه حتی در راهپیمایی شرکت کرده باشد.

فقط به دلیل اینکه از راهپیمایی مردم در داخل اتومبیلش عکس گرفته است و این مساله به هیچ وجه قابل توجیه و قابل درک نیست چگونه به خاطر این اتفاق او را بازداشت می کنند.

-آیا کمیته با آزاد شدن احتمالی زندانیان سیاسی به خصوص افراد مشهور به کارش ادامه می دهد یا تا آخرین روزی که آخرین بازداشتی در زندان باشد به کارش ادامه می دهد؟

این کمیته برای پیگیری مسائل افراد مشهور شکل نگرفته که با آزاد شدن آنها کارش تمام شود. در عین حال تمایلی برای باقی ماندن نداریم. این کمیته زمانی کارش به پایان می رسد که متولی دیگری این کار را انجام دهد. مثلاً اگر مجلس یا شورای شهر این کار را انجام دهد ما به شدت استقبال می کنیم که تمام کارها را به آنها واگذار کنیم. اما اگر متولی دیگری پیدا نشود این کمیته که مسوول پیگیری امروز زندانیان است حتی اگر یک زندانی هم بی گناه در زندان مانده باشد، ما احساس می کنیم مسوولیتی را که برعهده ما گذاشته اند برجای خود باقی است و برای آنها تلاش می کنیم.

-به تشکیل یک کمیته حقوقی که در واقع کار تنظیم شکایت بازداشت شدگان را برعهده دارد اشاره کردید. چقدر این مساله بازداشتگاه کهریزک در دستور کار شما قرار دارد یا کسانی را که تخلف کرده اند. فکر نمی کنم جایی را داشته باشیم که نیروهای نظامی و انتظامی در جریان یک تظاهرات اولاً شلیک کنند، دوماً با اسلحه گرم جنگی شلیک کنند و سوماً اینکه به نوعی شلیک کنند که منجر به مرگ شود و این خودبه خود در هر نیرویی چه لباس شخصی، چه نظامی و چه انتظامی یک تخلف محسوب می شود. آیا کمیته برای این مساله پیگیری می کند و برای یافتن عاملان و مقصران این کشته شده ها هم اقداماتی انجام خواهد داد؟

علاوه بر صحبت هایی که شما آن را مطرح کردید ما تفکرات دیگری داریم که باید مورد بررسی قرار بگیرند. برای مثال به موجب قانون نباید متهم را شبانه یا نیمه شب بازداشت کنند و این خلاف قانون است یا در زمان دستگیری هرگز نباید مورد ضرب و شتم قرار گیرند ولی ما مواردی داریم که افراد در موقع دستگیری بدون هیچ دلیلی مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند. لذا این کمیته معاضدت حقوقی سعی می کند بر مبنای چارچوب های قانونی موجود بررسی کند. البته به دلیل محدودیت زمان و محدودیت امکانات ما بیشتر به مواردی می پردازیم که از نظر تخلف سنگین تر و جدی تر است.

ا تغییر آیت الله هاشمی شاهرودی شما امیدی به بهبود ارتباط خود با رئیس قوه قضائیه دارید؟

رئیس جدید قوه قضائیه مواضع خود را در مورد دستگیرشدگان حوادث اخیر اعلام نکرده است. باید دید آیا رئیس جدید قوه قضائیه دنباله رو این اتفاقات انجام شده و سیاست های موجود است یا منتقد این مساله است. ما امیدواریم آقای لاریجانی نسبت به آنچه اتفاق افتاده و آنچه در حال اتفاق افتادن است و شدیداً باعث آزردگی دلدادگان به انقلاب و علاقه مندان به نظام جمهوری اسلامی است عکس العمل نشان دهد. اگر چنین باشد ما استقبال خواهیم کرد و تمام اطلاعاتمان را در اختیار قوه قضائیه قرار خواهیم داد برای اینکه بتوانیم مشکلات بازداشت شدگان بی گناه را حل کنیم.

Saturday, August 29, 2009

جنازه چند بسیجی کشته شده در کردستان را می خواهند در روز قدس در تهران تشییع کنند




و از هم اکنون فرمانده کل سپاه پاسداران از کشته شدن بسیجی ها در تظاهرات سخن گفته است.

صف آرائی مردم و سپاه

برای راهپیمائی روز قدس





در جریان تظاهرات مردم معترض به کودتای انتخاباتی و آتش گشودن کودتاچی ها به روی آنها 178 نفر از بسیجیان پایگاه شهدای 15 خرداد با فرمان آتش مستقیم به روی مردم شرکت کردند. در همین حال تعدادی از آنها که البته رتبه هایی همردیف پاسدار داشته اند نیز برای سرکوب هموطنان کُرد به این مناطق فرستاده شده بودند. تعدادی از این افراد جمعی شرکت آبفای جنوب شرقی بودند. برای همین نیز نماینده وزیر نیرو برای تقدیر از نقش بسیجی ها در جریان انتخابات به فرمانده آنها جایزه داده است.

آنها که در تهران بودند در کشتار مردم، دستگیری ها، تیغ کشی ها، چماق کشی ها و قمه زنی ها به خدمت گرفته شدند.

از میان آنها که به کردستان اعزام شده بودند چند نفر در درگیری های مسلحانه کشته و شماری زخمی می شوند. جسد ها حدود ده روز پیش به تهران انتقال داده شد و در سردخانه میوه گوشت واقع در جاده شاه عبدالعظیم نرسیده به شهر ری نگهداری شد.

برای اعلام دلیل کشته شدن این افراد بحث های فراوانی انجام شد. ابتدا این نظر غالب بود که اگر کشته شدن آنها در کردستان را اعلام کنیم ضعف سپاه و بسیج را در منطقه نشان داده ایم. سرانجام نظر احمدی نژاد و بیت رهبری بصورت واحد اینگونه ابلاغ شد که کشته شدگان بعنوان کشته شدگان بدست مردم اعلام شوند. یعنی بگویند اینها همه بدست معترضین نتیجه انتخابات کشته شدند. درحالیکه آنها در درگیری های نظامی کشته شده بودند و ارتباطی به تظاهرات و اعتراضات مردم نداشت.

گفته می شود که نارضایتی بسیار بالایی در سطح بسیج گسترش یافته است. من از (نام و موقعیت منبع خبر) پرسیدم که چرا زودتر خبر کشته شدن این افراد را اعلام نکردند؟ او گفت که در این مدت سرگرم خاموش کردن اعتراضات بسیجی ها و خانواده های آنها بودند. امروز سردار جعفری اعلام کرد که بسیج 20 کشته داشته است. البته او نگفت که این کشته ها مربوط به درگیری های نظامی در منطقه بوده است و نه درگیری با مردم بی سلاح و معترض به نتیجه انتخابات.

در روزهای آینده قرار است این اجساد را مانند اجساد قربانیان جنگ با عراق نمایش دهند و به مردم وانمود کنند که اینها نتیجه کار موسوی و خاتمی و هاشمی است. این نمایش با هدف خاموش کردن موج نارضائی در بسیج و کاشتن تخم کینه و انتقام در بسیج و سپاه علیه این سه شخصیت است، زیرا مردمی که هولناک ترین صحنه های سرکوب را در خیابان ها دیده اند، از کشته شدن این افراد ناراضی نیستند.

منبع خبر می گفت شاید جنازه ها را در روز قدس بخواهند تشییع کنند تا نماز جمعه هاشمی رفسنجانی را هم به نفع خود مصادره کنند و با به خیابان آوردن بسیج مردم را هم بترسانند تا در باره انتخابات شعاری ندهند.

فرماندهان نظامی کودتا:بازداشتی های کهریزک نمردند،مریض بودند

یکشنبه ۸ شهريور ۱۳۸۸

آرش احمدی
با وجود تایید اعمال شکنجه در مورد بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک توسط برخی از مسئولان و همچنین انتشار اخباری مبنی بر کشته شدن تعدادی از بازداشت شدگان این زندان غیرقانونی، فرماندهان نظامی یک به یک به میدان آمده اندتا پرونده جنایات کهریزک را ببندند. در همین راستا دیروزفرمانده نیروی انتظامی تهران اعلام کرد : "در کهریزک کسی کشته نشد."



عزیزالله رجب زاده گفت: "در كهريزك حدود 140 تا 145 نفر به مدت سه روز بازداشت شدند و يك مرحله نيز بيشتر نبود كه دليلش نيز نبودن جا بوده است و هيچ‌كس هم در كهريزك كشته نشده است. سلول‌هاي بازداشتي‌هاي پس از انتخابات هم از سلول‌هاي اراذل و اوباش جدا بوده است و در حال حاضر اين بازداشتگاه به طور كامل تعطيل است و بازداشتگاهي كه كنارش ساخته مي‌شود، قانوني است."

فرمانده نیروی انتظامی تهران در ادامه افزود:« ما به طور مرتب از طريق مسئولان بازداشتگاه در جريان گزارش‌ها بوديم اما در اين بازداشتگاه كلا بيش از سه روز افراد بازداشت نبودند و روز دوم نيز من مسئول مربوطه بازداشتگاه را خواستم و تذكرات را داده بودم، ما هيچ احد و ناسي را در كهريزك بدون حكم قضايي بازداشت نكرده‌ايم و براي هر نفر يك حكم داشته‌ايم و اگر تخلفي صورت گرفته نيز دستور سازماني نبوده است."

عزیزالله رجب زاده با اعلام اینکه "مسئله كهريزك دیگر تمام شده است" همچنین خبر داد که "کمیته ای از سوی شورای عالی امنیت ملی برای تحقیق در رابطه با موضوع کهریزک تشکیل شده است که ما منتظر نتیجه تحقیقات این کمیته هستیم و حتما با افرادی که قصور کرده‌اند برخورد خواهد شد اما پلیس همیشه خود باید از قانون تبعیت کند تا بتواند قانون را به نحو احسنت اجرا کند و اگر قصوری بوده حتما تخلف شده است."

ادعای فرمانده نیروی انتظامی مبنی بر اینکه هیچ یک از بازداشت شدگان در بازداشتگاه کهریزک کشته نشده اند درحالی مطرح شده که خبر کشته شدن حداقل سه نفر از معترضانی که در این بازداشتگاه نگهداری شده بودند منتشر شده است.

محمد کامرانی ، امیر جوادی فر و محسن روح الامینی سه نفر از بازداشت شدگانی بودند که پس از دستگیری در جریان اعتراضات اخیر به بازداشتگاه کهریزک منتقل شدند و پس از مدتی جنازه آنها به خانواده هایشان تحویل داده شد.

پیش از این سهراب سلیمانی مدیر کل زندان های استان تهران هم درباره کشته شدن امیرجوادی فرد، محمد کامرانی و محسن روح الامینی اعلام کرده بود "که ما در اوین فوتی نداشتیم. فقط محمد کامرانی که مننژیت داشته فوت کرده و او نیز ارتباطی به بازداشتگاه نداشته و تنها دو ساعت پس از انتقالش به اوین فوت کرده است."

از سوی دیگر اظهارات فرمانده نیروی انتظامی تهران در تناقض آشکار با اظهارات فرمانده کل نیروی انتظامی کشور است. چرا که پیش از این اسماعیل احمدی مقدم مرگ چند تن از بازداشت شدگان در این بازداشتگاه را پذیرفته اما گفته بود: "فوت شدگان بر اثر بیماری در این بازداشتگاه جان باخته اند ، اما اینکه منشا بیماری و ویروس منتشر شده، از خود محل بوده و یا آنکه از خارج از آنجا منتقل شده، هم اکنون توسط پزشکی قانونی در حال بررسی است."

وی برخلاف فرمانده زیر دستش که هم اکنون اعلام کرده " سلول‌هاي بازداشتي‌هاي پس از انتخابات از سلول‌هاي اراذل و اوباش جدا بوده است" همچنین اعلام کرده بود که : "من از همان ابتدا تاکید کردم که دانشجویان نباید به این بازداشتگاه رفته و افرادی که به این بازداشتگاه می‌روند، نباید در کنار اراذل و اوباش نگهداری شوند اما در عین حال افرادی که به این بازداشتگاه فرستاده شدند، با احکام دادسرا به این محل اعزام شده‌اند."



متهمان کهریزک معرفی نمی شوند



درحالی که فرمانده نیروی انتظامی تهران کشته شدن بازداشت شدگان در بازداشتگاه کهریزک را منکر شده و در عین حال اعلام کرده که "با افرادی که قصور کرده اند برخورد می کنیم» یک عضو کمیته ویژه مجلس برای بررسی وضعیت بازداشت شدگان نیز تاکید کرد «به موجب قانون آئین دادرسی کیفری دادگاه انقلاب تا زمانی که محکومیت فردی محرز نشده باشد هیچ کس نمی‌تواند نام و مشخصات وی را اعلام کند و بر همین اساس اسامی متخلفان حوادث مربوط به بازداشتگاه ها نیز فعلا اعلام نمی شود."

فرهاد تجری روز گذشته درباره علت عدم معرفی متخلفان بازداشتگاه کهریزک به مردم گفت: "چون جرم این افراد با جرائم امنیتی قابل قیاس نیست فعلا به صورت رسمی به مردم معرفی نمی شوند، اما این افراد هم پس از محکومیت قطعی و صدور حکم دادگاه معرفی خواهند شد. نظر قوه قضائیه، مجلس و دستگاههای ذیربط نظام هم این است که افراد قبل از اثبات جرم و اتهامشان معرفی نشوند."

این عضو کمیته ویژه مجلس برای پیگیری وضعیت بازداشت شدگان درمورد اینکه اگر معرفی متهمان به مردم برخلاف قانون است چرا دادگاه فعالان سیاسی و روزنامه نگاران بصورت علنی و از رسانه ها پخش می شود نیز گفت: "اتهامات متهمان حوادث اخیر فعلا در حد اتهام است و زمانی محرز می‌شود که دادگاه در مورد آنها رای صادر کند اما چون مردم باید از مسائل اخیر و برگزاری روند دادگاههای متهمان آن اطلاع داشته باشند مصلحت ایجاب می‌کند این دادگاهها به صورت علنی برگزار شود. در این زمینه اگر هم تعدی به برخی حقوق متهمان صورت بگیرد توجیه پذیر است."

این عضو اصولگرای مجلس و کمیته ویژه پیگیری وضعیت بازداشت شدگان درحالی تنها از وقوع "برخی تخلفات" در بازداشتگاه کهریزک سخن گفته است که پیش از این حمیدرضا کاتوزیان دیگر عضو این کمیته گفته بود: "درمورد وقايع كهريزك يك بخش‌ مهم قتل‌هايي است كه رخ داده و منجر به از بين رفتن تعدادي از جوانان اين كشور شده است كه در اين موضوع قانون روشن و شفاف است و صرف‌نظر از بحث سياسي بايد مورد بررسي قرار گيرد."

کاتوزیان پس از عزل و دستگیری دو تن از افسران نیروی انتظامی مستقر در بازداشتگاه کهریزک ، این موضوع را برخوردی قانع کننده ندانسته و اعلام کرده بود: "‌در قانون كشور مشخص شده كه چگونه بايد با جاني ها برخورد شود، لذا اينكه بخواهند تنها دو نفر از افسران را بگيرند و بازداشت كنند، نه فرزندان خانواده‌ها زنده مي‌شوند و نه توهيني كه به نظام جمهوري اسلامي شده توسط اين افراد، به اين وسيله پاك مي‌شود."

در همین ارتباط علی مطهری، یک نماینده دیگر مجلس نیز در واکنش به اظهارات فرمانده نیروی انتظامی کشور که گفته بود باسه نفر از ماموران متخلف بازداشتگاه کهریزک برخورد شده است ،تاکید کرده بود که "توضیحات احمدی مقدم و نیروی انتظامی کفایت نمی کند، افراد خاطي بايد با اسم و رسم و نام خانوادگي و حتي عكس‌شان از صداوسيما و روزنامه‌ها معرفي شوند."

علی مطهری با ضعیف خواندن عملکرد کمیته ویژه بررسی وضعیت بازداشت شدگان اخیر در مجلس همچنین اعلام کرده بود: "مجازات اين افراد بايد تعيين شده و ترتيبي اتخاذ شود تا مردم مطمئن شوند مجازات اين خاطيان انجام مي‌شود و نه مثل موضوع قتل‌هاي زنجيره‌اي و حوادثي مثل قتل زهرا كاظمي و زهرا بني‌يعقوب كه معلوم نشد آيا افراد خاطي مجازات شدند يا نه."

شمس الواعظین به وزارت اطلاعات احضار شد

یکشنبه ۸ شهريور ۱۳۸۸
تهدیدهای تازه
شمس الواعظین به وزارت اطلاعات احضار شد
شيرين کريمي
ماشالله شمس الواعظین، سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات به وزارت اطلاعات احضار و تهدید شد که حق هیچ گونه مصاحبه ای ندارد. در چهل روز گذشته این دومین باریست که این روزنامه نگار سرشناس به وزارت اطلاعات احضار و به او تکلیف می شود که از مصاحبه با رسانه ها خودداری کند.



شمس الواعظین در پی احضار به وزارت اطلاعات در این وزارتخانه حاضر شد؛ در آنجا بازجویان برخورد نامناسبی با وی داشتند و متن مصاحبه های او را به صورت پرینت شده در مقابلش گذاشتند و او را تهدید به برخورد کردند.



پیش از این احضار، روزنامه کیهان در مطلبی با عنوان "نگرانی های یک آشوبگر ناکام 10 سال بعد" در ستون اخبار ویژه این روزنامه ادعا کرده بود که شمس الواعظین، در ماجراي آشوب هاي خياباني تيرماه 78 از طريق روزنامه نشاط نقش ويژه ای در تهييج به آشوب ايفا کرده است.
روزنامه حسین شریعتمداری مدعی شده بود که: "محمود شمس سردبير نشريه كيان و برخي روزنامه هاي زنجيره اي توقيف شده، از جمله عناصر نشان شده و بدسابقه اي است كه از سوي برخي محافل آمريكا كمك مالي دريافت كرده است و در ميان روزنامه نگاران جبهه اصلاحات نيز، عنوان مهره كار چاق كن شناخته مي شود."
شمس الواعظین پیش از این و به دنبال احضار قبلی به وزارت اطلاعات به" روز" گفته بود: هیچ دلیل و مبنای قانونی برای ممنوعیت مصاحبه من وجود ندارد.
وی با بیان اینکه "به او گفته اند با عدم مصاحبه و اطلاع رسانی در سهم خود در کاهش بحران نقش ایفا کند" به روز گفته بود: بر اساس تعهدی که از من گرفته شده مصاحبه نمی کنم اما اوضاع کشور با حرف نزدن و سکوت این و آن حل نمی شود بلکه با حرف نزدن نخبگان و روزنامه نگاران، راه برای شخصیت های نظامی هموار می شود تا یکی برای امام زمان نامه بنویسد، یکی تهدید کند و دیگری با گاز اشک آور به جان مردم بیفتد.
شمس الواعظین تاکید کرده بود: روزنامه نگاران و نخبگان باید حرف بزنند و ابراز عقیده کنند؛ بحران کشور با سکوت این روشنفکران نه تنها حل نخواهد شد بلکه این وضعیت تشدید خواهد شد.



بازداشت مهدی حسین زاده
همزمان خبرها حکایت از آن دارد که مهدی حسین زاده، روزنامه نگار و تحلیل گر اقتصادی هم از سه هفته پیش در بازداشت به سر می برد. گفته می شود بازداشت این روزنامه نگار که پیش از این در روزنامه های همبستگی، توسعه و اعتماد مشغول به کار بوده، در راستای اخذ اعترافات علیه یکی از مقامات نظام انجام گرفته است.

اگر اعتراف نکنی، به فرزندت تجاوز می‌کنیم


خبرگزاری هرانا : مصاحبه‌‌یی که در پیش رو دارید، با یکی از بازداشت شده‌گان دو ماه اخیر صورت گرفته است که برای امنیت شخص مصاحبه شونده، نام و مشخصات وی نزد خبرگزاری هرانا محفوظ است.

نحوه‌‌‌ی بازداشت شما چه‌گونه بود ؟

من به همراه یکی از دوستان‌ام در راه بازگشت از محل‌کار به خانه بودیم که در خیابان انقلاب توسط نیروهای لباس شخصی و نیروهای گارد ویژه بازداشت و به پایگاه مقداد منتقل شدیم. در آن‌جا بیش از 60 نفر همراه با من در بازداشتگاه بودند که بعد از دو ساعت هر چند دقیقه، تعدادی از ما را برای گرفتن مشخصات فردی به اتاق بازجویی می‌بردند. از همان ابتدا فحاشی به ما شروع شد و با ضربات باتوم ما را تا بازداشتگاه به صورت وحشیانه می‌زدند، در طول این چند ساعتی که در بازداشتگاه بودیم فقط ما را کتک می‌زدند. نه غذایی به ما دادند و نه آبی. فقط یک بار ما را بیرون آوردند و اجازه دادند تا از سرویس بهداشتی آب بخوریم و بعد از گذشت کمتر از 24 ساعت به بازداشتگاه کهریزک منتقل شدیم.

نوع برخورد در کهریزک با شما چه‌گونه بود؟

وقتی ما با چشم بند و دست بند به وسیله‌ی یک خودروی ون از بازداشتگاه مقداد به یک مکان نا مشخص منتقل شدیم (که من در ابتدا فکر می‌کردم در اوین هستم)، ما را از ون پیاده کردند و از پله‌کانی که به زیرزمین می‌رفت پایین آوردند. وقتی چشم‌های‌ام را باز کردم متوجه شدم در کانتینری هستم که فقط یک چراغ 100 وات داشت و یک کانال هوا. هفتاد و پنج نفر در یک کانکس جا گرفته بودیم. کم‌تر از دو ساعت از ورودمان نگذشته بود که برای اولین بازجویی به بیرون از کانتینر منتقل شدم.

شیوه‌ی بازجویی چه‌گونه بود، اجازه داشتید وکیل داشته باشید و این‌که آیا در اولین بازجویی تفهیم اتهام شدید؟

من در آن‌جا نه تفهیم اتهام شدم و نه اجازه داشتم وکیل داشته باشم. اصلا به فکر این چیزها نبودم، اولین چیزی که می‌خواستم بدانم این بود که کجا هستم و چرا اینجا هستم. من که کاری نکرده بودم و اگر هم اعتراضی در خیابان کرده بودم "که نکردم" آیا باید با من و امثال من این برخورد را می‌کردند؟

در جلسه‌ی اول بازجویی من را از راه پله زیر زمین بازداشتگاه بالا بردند و توانستم یک بیابان وسیع را جلوی خودم ببینم اما اجازه نداشتم رو برگردانم و پشت سرم را نگاه کنم. مرا به اطاق بازجویی بردند که روی زمین و با فاصله‌ی چند ده متری از درب ورودی زیر زمین بازداشتگاه قرار داشت. قبل از بازجویی و بعد از بازجویی با باتوم کتک می‌خوردم و بعد از فواصل نا‌منظم بازجوی من می‌آمد و از من سوالاتی می‌پرسید، به چه کسی رای دادی. نقش تو در اغتشاشات چه بوده. در آن‌جایی که دستگیر شدی چه می‌خواستی. چرا از کار اخراج شدی. مگر بچه‌ی تو در این مملکت نمی‌خواهد زنده‌گی کند. اعتراف کن به خودت کمک کن. تا به حال کسی از این‌جا زنده بیرون نرفته. از این‌جا بیرون برو نیستی. به فکر این نباش که خانواده‌ات را ببینی و ... جنس گفتار این‌گونه بود تا به شدت در آن شرایط مرا زیر فشار قرار بدهند و بتوانند از من اعتراف بگیرند.

وضعیت در بازداشتگاه از لحاظ امکانات، بهداشت و غذا چه‌گونه بود؟

در ایام بازداشت که بیش از 58 روز به همراه 75 نفر دیگر در کانتینر، زیر زمینی قرار داشتیم یک سرویس بهداشتی در بازداشتگاه قرار داشت که از وضعیت بهداشتی بسیار بدی برخوردار بود. هر پانزده روز یک بار بدون داشتن وسایل بهداشتی اجازه‌ی حمام رفتن داشتیم و وضعیت تغذیه بسیار بد و نامناسبی در آنجا بود .

صبحانه یک تکه نان و یک لیوان آب، نهار و شام به فواصل نامنظم با کیفیتی بسیار پایین و مقداری بسیار کم. اما آن‌قدر گرسنه و تشنه بودیم که به همان هم راضی بودیم. در این مدت فقط یک بار رنگ مرغ را دیدیم.

وسایل بهداشتی اصلا در اختیار ما قرار نداشت، یکی از بازداشت شده‌گان وقتی با بازوی کاملا شکاف برداشته بر اثر شکنجه در حین بازجویی و اعتراف گیری در حالتی نیمه جان، به بازداشتگاه بازگردانده شد، تا روزی که من در آنجا بودم هیچ گونه امکانات بهداشتی برای پانسمان او در اختیارش قرار ندادند و دست او به شکل بسیار بدی عفونت کرده بود.

حدود سنی کسانی که در بازداشت بودند چند سال بود؟

اکثرا بالای 30 سال بودند فقط دو جوان 23 یا 24 ساله آن‌جا بودند که بعد از 22 روز آن‌ها را به جایی دیگر منتقل کردند که یکی از آن‌ها دانشجوی پزشکی و دیگری دانشجوی حقوق بود. ما بعد از انتقال آن‌ها دیگر خبری از آن‌ها کسب نکردیم .

چه وقت متوجه شدید که در کهریزک هستید؟

فکر می‌کنم روز چهل و سوم بود که به من گفتند می‌توانی به خانواده‌ات بگویی که در کهریزک هستی و برای وثیقه گذاری باید به دادگاه انقلاب مراجعه کنند.

برای گرفتن اعتراف از چه شیوه‌هایی استفاده می‌کردند؟

چیزی که در مورد من رخ داد زیر فشار قرار دادن من از طریق خانواده و فرزندم بود بدین شکل که فیلمی از پسر من در یکی از خیابان‌های تهران تهیه کرده و برای من در یکی از جلسات بازجویی پخش کردند و بازجو مرا تهدید کرد که پسرت در بازداشت قرار دارد و اگر اعتراف نکنی به بچه‌ی تو تجاوز خواهیم کرد. کنترل خود را بعد از دیدن فیلم از دست دادم و شروع به فریاد زدن کردم. التماس می‌کردم به پسرم کاری نداشته باشید، آن‌قدر با باتوم مرا زدند که از حال رفتم و مرا به بازداشتگاه منتقل کردند.

شب‌ها صدای اعتراف گیری از بازداشت شده‌گان آن‌چنان زیاد بود که نمی‌توانستیم بخوابیم، صدای فریاد کسانی که زیر شکنجه فریاد می‌زدند: "نزن تو را به خدا نزن". "می‌گویم هر چه بخواهی می‌گویم". "اعتراف می‌کنم" تا صبح‌ها ادامه داشت.

گاهی اوقات دسته‌های پنج نفره ما را از سلول بیرون می‌آوردند و با باتوم می‌زدند تا از حال می‌رفتیم. بر اثر این شکنجه‌ها پرده‌ی گوش راست من پاره شد و آثار کبودی بر اثر ضربات باتوم روی بدن‌ام به یادگار ماند. این را هم اضافه کنم. ما حداقل هفته‌یی سه بار با باتوم شکنجه می‌شدیم و هر روز بازجویی می‌شدیم. در مدت 58 روز بازداشت من 58 بار بازجویی شدم.

در این مدت به چیزی اعتراف کردید؟

چیزی وجود نداشت که بخواهم اعتراف کنم. من در حال رفتن به خانه بودم .

وقتی آزاد شدید در بازداشتگاه شخص دیگری بود؟

من فقط به همراه سه نفر دیگر آزاد شدم و در بازداشتگاه ما 70 نفر دیگر باقی مانده بود. این در حالی بود که من بعد از آزادی متوجه شدم اعلام کردند که کهریزک بسته شده این در حالی بود که یک هفته از انتشار این خبر گذشته بود اما صدها نفر هنوز در آنجا نگه‌داری می‌شدند و اخبار مربوط به بسته شدن کهریزک کاملا کذب است و من شک ندارم هنوز هم در آن‌جا افراد بی‌گناهی هم‌چنان بازداشت هستند. به جز بازداشتگاهی که من در آن بودم تعدادی بازداشتگاه به همان شکل وجود داشت که من از تعداد آن‌ها بی اطلاع هستم اما از صدایی که شب‌ها می‌آمد شک ندارم که تعداد زیادی بازداشتگاه مخفی آن‌جا وجود دارد.


*** لازم به ذکر است که در طی مصاحبه‌، وی چندین بار بر اثر فشارهای وارده و یادآوری خاطرات دوران بازداشت به دلیل شرایط بد روحی، مجبور به قطع مصاحبه و پس از چند دقیقه ادامه‌ی مصاحبه شد

داد از تو و آه از من



نويسنده : مسعود بهنود
(از همين نويسنده)



--------------------------------------------------------------------------------

رویتان بپوشانید ای دست در کاران نمایشی چنین سیاه.، روی پنهان کنید از اسیران که مبادا فردا روزی در خیابان چشم در چشم شوید و از خود شرمتان آید. دوربین ها را بگردید مبادا تصویرتان را به خانه تان برساند. مبادا باد به دست همسایگان و بستگانتان برساند، یا از وحشت بلرزید زمانی که فرزندانتان از مدرسه به خانه آیند و شرم زدگی را در اشک هایشان ببینید.

اما در فراز دارید، سرهایتان را بالا بگیرید ای همه شمایان که شب جامه های لاجوردی به تنتان کرده اند با دم پائی های سفید، هم اکنون هنوز هیچ نشده همه در و همسایه که در جام عدالت نما تماشایتان کردند، خانه تان را در زده اند تا به همسر و بچه هایتان بگویند به شما افتخار می کنند. بگویند ترا به خدا اگر کاری دارید از ما دریغ نکنید. از شما بپرسند، از آن ها بپرسند آیا هیچ وقت از نزدیک آقای حجاریان را دیده اید.

روزی نه دور و نه دیر، زودتر از آن که به گمان مغروران آید افتخار از آن همه کسانی خواهد بود که در این روزها در شب جامه آبی کمرنگ در آن سالن نشستند و تماشاگر، نه بازیگر، نمایشی شدند که هیچ کس را به خنده نینداخت. مگر وقتی کارگردانان نمایش وحشت زده آخرین فرامین را به سربازان بیگناه ابلاغ می کردند و آن ها را می چیدند در بین زندانیان. چه خوب که شما روی گشوده و چهره نموده بودید. و چه خوب که همه عاملان و آمران این "بازی کثیف" پنهان بودند. ورنه روزی روزگاری به همین زودی نمی شد فوران خشم ها را علیه آن ها مهار کرد. ورنه فرزندانشان شرم داشتند در مدرسه بگویند آن بابامان بود.

روزی نه دور و نه دیر، زودتر از آن که به گمان آید همه رونهان کرده های پشت صحنه، حضور خود را در نمایشی چنین انکار خواهند کرد. همچنان که امروز دادگاه های چند دقیقه ای اوین دهه شصت هیچ صاحب و بانی و مدعی ندارد. انگار اشباح بوده اند. چنان می نمایند که در همه آن سال ها در اوین تنها یک نفر بوده است، آن هم اسدالله لاجوردی. نه بازجوئی و نه شکنجه گری، نه آزار دهنده ای و نه تواب سازی. فردا نیز امروزیان اشباح خواهند شد.

بگذار چنین شود. بگذار روی بپوشانند، بگذار نهان بمانند، بگذار بچه های امروز و فردا فراموش کنند اینان را. بگذار کس به آنان خشم نگیرد. سلاح ما در نبرد روبه رو مداراست و لبخند، مهربانی و گذشت، سلاح آنان که کینه و نفرت است، ارزانی خودشان.

فرمان بریدگان راست نمی گویند که اگر به حق و راست بودند، رو پوشیدنشان از چه بود. فرمان بریدگان همچون تمامی دروغگویان، در راندن ماشین دروغ خود ناتوانند، لو می روند. مگر نگفتند مدرک ها یافته اند از دخالت بیگانگان در ناارامی های پایان خرداد، مگر نگفتند می خواهند نشان دهند عاملان انقلاب مخلمی را، پس چرا همه ادعاها بر آب افتاد و حاصل این همه دین فروشی و لطمه به آبروی نظام و خود این شد که عده ای در لباس زندان بیایند و بگویند انتخابات واقعی بود و این دولت به خدا قانونی است. همان کاری که دادگاه های پائیز 32 تا 34 کرد که از همه زندانیان ورقه گرفت که به "دولت قانونی" ابراز علاقه کنند. در حالی که به قول شاعر تو خود انکار خودی تکیه به محراب مده.

یاد نگرفتند از افغانستان در اشغال با انتخابات چهار روز پیشش، کشوری که بعد از آزاد شدن از گیر طالب ها، همه می گویند باسوادترین، با فرهنگ ترین، متعادل ترینشان همان ها هستند که این سی سال را در ایران گذرانده اند، اینک نگاه کنید با چه ظرافت، در میان مین و بمب، خود را اداره کرد، در مملکت ویران و هر گوشه اش گروهی دست به اسلحه، دانستند چه کنند تا اعتماد مردم از دست نرود. اما در تهران ما همه در کارند که مگر با سروصدا و نمایش دادگاه، با رعب، با تهمت و ترساندن چهار سال مجال بگیرند.

در زمان جنگ جهانی، فیلم و تلویزیون و دی وی دی و ضبط صوت نبود، بنگاه های ارکسترال بودند و معروف ترینشان مهدی مصری نمایشگر و بازی ساز [به قول امروزی ها استاندآب کمدین] که رقاص و نوازنده و اکروبات کار خود را داشت و می توانست ساعت ها محفلی را گرم نگاه دارد. مهدی که خود سیاهکار برجسته ای بود در خاطراتش می گوید شبی به یک میهمانی فراخوانده شده، و همان زمان که سیم کش ها داشتند سیم میکروفن ها را می کشیدند تخت روی حوض می زدند و صحنه را آماده می کنند او می شنود که داماد در پنجدری دارد افشاگری ها می کند و عروس را ناشزه می خواند و واویلا.

صاحب مجلس سر می رسد و برای پوشاندن آن راز که از پرده داشت بر می افتاد از مهدی می خواهد که سنگ تمام بگذارد، و هر کار لازم است بکند و در عوض هم دستمزد مناسبی بگیرد. چنین می شود اما هنوز میهمان ها رسیده نرسیده یکی از بچه ها که از پشت بام سیاه بازی را تماشا می کرد [یا دعوت نداشتند یا فقیر بودند و لباس مناسب نداشتند] از همان بالا با مغز افتاد در حیاط. همسایه ها دویدند و بچه را روی دست بردند که به بیمارستان دولتی برسانند، ولی باز به وعده صاحب مجلس، مهدی مصری به صورتخانه دستور داد که هر چه در چنته دارند رو کنند. ویلون زن چنان ارشه می کشید که نزدیک بود خرک از جا در برود، ضرب زن چنان بر دمبک می نواخت که خشگ پوست داشت می درید. با همه این ها انگار در عروسی خاک مرده پاشیده بودند کسی جم نمی خورد. در عروسی شرکت نمی کرد. میوه ها دست نخورده مانده بود، سگرمه ها در هم بود، رقاصه ها هم نتوانستند شوری در جمع اندازند. دخترک و پسرک ها که حرکات اکروباتیک انجام می دادند چندین و چند پشتک و وارو زدند. اما نشد. از پنجدری صدای داد می آمد و از پشت بام صدای زاری مادر بچه ای که از پشت بام افتاده بود عروس هم آن قدر که گریه کرده بود ریملش آب شده و راه افتاده بود.

مهدی مصری می گفت فکری به سرم زد و دست داماد را گرفتم و کشیدم رو حوض و آن جا شروع کردم به رقصاندنش که بلکه این شوری در جمع بیندازد و مصیبت از یادشان ببرد، صدای انکری هم داشت اما یادش دادم دو دانگی بخواند، اما تو گوئی همه از سنگ و کلوخ بودند. مجلس یخ کرده بود و همه صورتخانه هم که میدان آمدند باز نائی از کس برنیامد. همه مسخرگی های عامل اثر نداشت. هیچ لطیفه ای نمی خنداند، هیچ متلکی لبخند بر لب ها نمی آورد، تازه دم در پاسبان با زور داشت بچه ها را از ورود به مجلس وامی داشت. بچه ها دم گرفته بودند سنگ و کلوخ و تیشه، این عروسی نمیشه. همین جا بود که صدای شیون مادر آن بچه که از بام افتاده بود بلند شد که حزین می خواند:


این کاخ که می بینی گاه از تو و گاه از من
جاوید نمی ماند، خواه از تو و خواه از من

کبکی به هزاری گفت پیوسته بهاری نیست
این خنده و افغان چیست، گل از تو گیاه از من

با خویش در افتادیم تا ملک ز کف دادیم
از جنگ کسان شادیم، داد از تو و آه از من

پايان خبر

Friday, August 28, 2009

بابک داد :حجاريان دوباره ترور شد

[«علامت سلامتي»: v به علاوه عشق به شما!]
سلام بر شما مخاطبان گرامي. از ايميل هاي محبت آميزتان، كامنت هاي دلپذيرتان و حمايت تان در فيس بوك سپاسگزارم. همچنين از حضورتان در صفحه حاميان بابك داد ممنونم. اين صفحه توسط دوستان ناديده و داوطلب،ايجاد و اداره مي شود كه از آنها هم صميمانه تشكر مي كنم.از تك تك شما ممنونم و بدليل عدم دسترسي به اينترنت، امكان جواب دادن به ايميلها و تشكر از شما را ندارم. گفتم علامت سلامتي ام را بجاي ضربدر روي ديوار، V بگذارم و در كنارش، عشقم را به شما بيان كنم.
«پي نوشت»: دادگاه امروز را «ترور دوباره حجاريان» ناميده ام. بار اول جسمي و بار دوم شخصيتي ترور شد و هر دوبار او بخاطر كينه توزي شخصي آيت الله خامنه اي و به دستور و توسط مأموران ايشان ترور شد. بعد از ترور اول، مردم دست به دعا برداشتند و سعيد به لطف خدا «احيا» شد و به دامان مردم برگشت. دوباره همگي دعا كنيم خدا كند از اين ترور شخصيتي هم جان بدر ببرد! هم سعيد و هم ساير «ترورشدگان» در اين بيدادگاههاي نظام. فردا درباره اين قضيه مطلبم را منتشر خواهم كرد اگر عمري باشد انشاءالله. اگر حال خوبي به دلهاي پاكتان دست داد، با هر زباني كه با خداي خودتان معاشقه و گفتگو مي كنيد، دربندان عزيز و خانواده هايشان و زخم خوردگان اين نظام جائر و همه مردم را دعا كنيد. ما را هم از دعا و انرژي مثبتتان بهره مند كنيد.ياحق!

بابک داد : آيت الله خامنه اي مقصر «هتك آبروي نظام» است

آيت الله خامنه اي ديروز در ديدار با دانشجويان بسيجي، «هتك آبروي نظام مقابل ملتها» را مسئله اصلي دانست و تلاش كرد اتفاقات كوي دانشگاه يا جنايات در زندان كهريزك را «كوچك نمايي» كند و كم اهميت نشان دهد. ديروز ايشان باز هم به دانشجويان بسيجي «مجوز برخورد» با معترضان در دانشگاهها را داد و مانند خطبه هاي 29 خرداد، با تهديد و هشدار با دانشجويان معترض سخن گفت! با اين همه، بر خلاف سخنان قبلي اش درباره دخالت «انگليس خبيث و نجس! و آمريكا» در اعتراضات بعد از انتخابات، ديروز اعتراف كرد ارتباطي ميان پيش قراولان اعتراضات با كشورهاي خارجي نديده است! و رسما" ادعاي قبلي خود را پس گرفت! آقاي خامنه اي همچنين با «كوچك نمايي» جنايات كهريزك، وعده داد با عوامل آن قتلها و جنايات برخورد خواهد شد. لابد به زودي عده اي «عوامل خودسر!» به ملت معرفي و مثل «تيم ترور حجاريان»، آنها از يك «دخمه» بيرون مي آورند و مثلا" محاكمه مي شوند. اما هيچكدام از اين سخنان، «نگراني عميق» آقاي خامنه اي را پنهان نكرد: هتك آبروي نظام مقابل «ملتها»! و چرا ملتها؟
ظاهرا" «ولي امر مسلمين جهان» فهميده است بعد از كودتا و افشاي جنايات فجيع پس از انتخابات، براي «نظام» نزد ملتهاي مسلمان و عربي و جهانيان ديگر هيچ قداست و آبرويي باقي نمانده است. اما هنوز با فرافكني، قصد دارد آدرس اشتباهي بدهد و ديگران را مقصر اين هتك آبرو معرفي كند.در حالي كه خرد و كلان دريافته اند شخص آيت الله خامنه اي، به عنوان آمر و فرمانده كل قوا، مقصر اصلي تمامي جنايات صورت گرفته در خيابانها و زندانهاست و تنها خود ايشان «مقصر اصلي هتك آبروي نظام» است و بس!
مسئله اي كه آقاي خامنه اي هنوز درنيافته است «ابعاد هولناك» اين جنايتهاي ضدبشري و اهميت آنها براي «ملتهاي جهان» است كه با «كوچك نمايي» و لفاظي هاي هميشگي، نمي تواند روي آنها خاك بپاشد و از حافظه ذهني مردم جهان محوشان نمايد. ايشان نگران «هتك آبروي نظام در بين ملتها» است اما از اين واقعيت روي بر مي گرداند كه خود ايشان و دولت منصوبش و نيروهاي نظامي و شبه نظامي تحت امرش، تنها ظرف همين چندماه، ديگر هيچ آبرويي براي نظام باقي نگذاشته اند و برخي ملتهاي مسلمان كه زماني به ايران به عنوان پايتخت اسلام ناب(!) نگاه مي كردند، امروز از خبر «تجاوز به پسران و دختران زنداني» در زندانهاي ايران اسلامي(!) به خود لرزيده اند و شوكه شده اند. مردم دنيا اكنون فيلمها و خبرهاي جنايتهاي ضدبشري و ضدديني اين نظام برعليه شهروندان بي دفاع خود را ديده اند و آن «حباب تقدس نظام» نزد ملتهاي جهان تركيده است.
گاهي بايد از اين كودتاي اخير، به عنوان يك «عدو» كه «سبب خير» شد، شكرگذاري كرد. اگر كودتاي 23 مرداد رخ نمي داد، آيا پرده هاي واقعيت از چهره حقيقي و اقدامات جنايتكار نظام تحت رهبري آقاي خامنه اي، اين چنين «يكجا» برداشته مي شد؟ اگر مقام معظم رهبري اندكي تدبير و عقلانيت و امانتداري و عدالت داشت و به «رأي مردم» گردن گذاشته بود و مهندس موسوي رئيس جمهور مي شد، آيا راز سالها جنايات مقام عظماي ولايت و اقليت حاكم وابسته به ايشان «نزد ملتها» فاش مي شد؟ ترديد نكنيد اين لطف خدا بود كه كودتا و جنايات بعدي رخ دهد تا آبروي افراد پاكدامني مانند موسوي و كروبي و خاتمي و ساير اصلاح طلبان، دوباره بري «حفظ آبروي اين نظام» خرج نشود.«و عَسي ان تكرهوا شيئا" و هو خير لكم!»( اي بسا چيز ناخوشايندي، باعث خير تو باشد!)
سالهاي سال مردمي كه عزيزانشان در زندان سال 67 اعدام شدند و اجسادشان شبانه در گورستان «خاوران» دفن شده بودند، نتوانستند «ملتهاي جهان» را به حقيقت جنايات سال 1367 در زندانها مجاب كنند و واقعيت «آبروي نظام» را نزد ملتها افشا كنند. اما دفن شبانه اجساد منجمد شده تعدادي از قربانيان جنايات اخير در بهشت زهرا، به لطف رسانه هاي جهاني و اينترنت، ناگهان تمامي اذهان جهاني را متوجه خود كرد و به حيرت انداخت و حقانيت ادعاي خانواده هاي كشته شدگان سال 67 را «به ملتها» اثبات نمود. آنچه باعث خوف آقاي خامنه اي شده، هتك آبروي نظام ولايي او «نزد ملتهاست» وگرنه دولتها هيچ اعتقادي به حقانيت اين نظام ندارند (به همين دليل زير بار اتمي شدن ايران نمي روند) و شهروندان ايراني هم كه سالهاست از عمق بسياري از جنايات نظام باخبر هستند.
در كشوري كه داعيه دار پرچمداري اسلام ناب محمدي است و مدعي بود تحت امر «ولايت فقيه مجتهد و عادل و جامع الشرايط» اداره مي شود و زمينه ساز ظهور حضرت صاحب الزمان است، به پسران و دختران اين مردم «تجـــاوز» شده است! فقط به صرف اعتراض به تقلب انتخاباتي كه آن تقلبها و كودتا هم با دستور و حمايت همه جانبه رهبري انجام شد. به زندانيان بي دفاع در زندانها با «شيشه نوشابه»، با «باتوم» و توسط عده اي از مأموران كثيف ايراني و لبناني تبار، «تجاوز جنسي» صورت گرفت و همگي بر مبناي همان دستور «برخورد بيرحمانه» آقاي خامنه اي انجام شد. آبروي نظام ولايي در كل جهان اسلام بر باد رفت و يكباره آن هاله تقدس تصنعي نظام نابود شد. آيا اين چيزي جز وعده الهي است كه ظالمان را بدست خودشان بي آبرو و نابود مي سازد؟ چرا ايشان خود را به نفهميدن مي زند؟ و چرا بدنبال مقصر ديگري غير از خود مي گردد؟ چه كسي در خطبه هاي نمازجمعه 29 خرداد، دستور برخورد با معترضان را صادر كرد؟ و امروز چه كسي غير از آقاي خامنه اي مسئول «بي آبرويي نظام» نزد ملتها و دولتهاي جهان است؟
در انتخابات اخير دنيا و همه «ملتها» ديدند و شنيدند كه «ولي فقيه عادل»(!) چه بي عدالتي ها و تقلبها و خيانتهايي به آراء مردم كرد و آقاي خامنه اي چگونه بيرحمانه دستور برخورد با معترضان را صادر نمود. ملتها ديدند دختر معصومي را كه با شليك مستقيم بسيجيان، بر زمين افتاد و جان داد. و ديدند بسيجياني را كه از پشت بامها با نهايت خشم، مردم بي دفاع را به رگبار مسلسل مي بستند. و ديدند اجساد قربانيان را كه در قبال دريافت پول و به شرط عدم برگزاري مراسم ترحيم به خانواده هاي سوگوارشان تحويل مي دادند. و ديدند دفن شبانه قربانيان را و... اما افشاي خبر تجاوزهاي جنسي در زندانها و بخصوص كمپ «آشويتس ايران» كهريزك، ته مانده آبروي نظام را نزد همه ملتهاي جهان برد. اين جنايات هم به لطف همين كودتا از پرده بيرون افتاد و «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد!» افشاي اين اعمال ضدبشري و كثيف در «ام القراي اسلام!» ساير جنايتهاي دوران رهبري آيت الله خامنه اي را «يكجا» عيان نمود. در اين نظام اسلامي(!) به دستور شخص رهبري و عوامل منصوبش مانند احمد خاتمي و احمد جنتي، «برخورد بيرحمانه» و كشتار مردم و دستگيريهاي جمعي معترضان و جنايت تاريخي «تجاوزهاي جنسي» به پسران و دختران در زندانها رخ داد. مسئول هتك آبروي نظام و رهبري، شخص آيت الله خامنه اي است. نكته مضحك اينجاست براي بررسي اين تجاوزها، از يك «قرباني تجاوز جنسي» در كمپ كهريزك پرسيده اند: «ميزان دخول آلت مأموران» چقدر بوده؟ و آيا مأمور مربوطه به مرحله «انزال» و ارضاي كامل رسيده يا خير؟ و قاضي ادعا مي كند بر اساس «اصول شرعيه!» بايد ميزان و انزال معين و اثبات باشد تا «تجاوز» از لحاظ شرعي اثبات شود!
آقاي خامنه اي به عنوان يك «فقيه عادل جامع الشرايط» آيا نمي داند كه به برخي از زندانيان با شيشه نوشابه و يا باتوم و لوله و حتي با شلنگ تجاوز شده، كه نه «ميزان دخول»(!) آنها مشخص است و نه قابليت ارضاء و انزال دارند؟! آيا تضميني براي قربانيان هست كه جراحتهاي شديد خود را به كساني نشان بدهند كه به فكر «ميزان دخول» هستند و مي خواهند با اين روشها، اصل جنايت را كمتان كنند؟ حالا «تعارض» را ببينيد! در همين كشور اسلامي، يك زن را به صرف حضور در خانه يا بستر يك مرد نامحرم، مستوجب «سنگسار» مي دانند و قاضي، مطلقا" كاري به «ميزان دخول آلت» يا «ارضاي مرد» ندارد و هرگونه سئوالي را در اين باره «وارد» نمي داند! صرف «هم بستري» حتي اگر هيچ عملي هم رخ نداده باشد، براي صدور حكم ضدبشري «سنگسار» كافي است تا زن و مرد بدبخت را تا گردن زير خاك فرو كنند و با سنگ ريزه آنقدر بر سرشان بكوبند تا بميرند!
اكنون ملتهاي اسلامي كه آقاي خامنه اي در آرزوي «زعامت» آنها بود، ديگر ذرّه اي به عدالت، ايمان، پاكي و خلوص ايشان به عنوان «ولي امر مسلمين» اعتقادي ندارند و براي همين ايشان چنين از هتك آبروي نظام (نظام يعني خود ايشان) نزد ملتها خشمگين شده است. آقاي خامنه اي كه رؤياي زعامت مسلمانان جهان را در سر دارد، به خوبي مي داند سالهاست نزد «دولتهاي اسلامي» آبرويي براي نظام باقي نگذاشته است و به اين دل خوش كرده بود كه با اختلاف افكني بي دولتها و ملتهاي مسلمان، زعيم و «ولي امر ملتهاي مسلمان» شود. غافل از اينكه جنايتهاي نظام تحت رهبري ايشان، چنان «يكباره و يكجا» از پرده بيرون افتاده كه حتي نزد قشر ناآگاه جامعه خودمان هم آبرويي براي نظام و شخص رهبري باقي نمانده است. بي اعتقادي به عدالت و ايمان آقاي خامنه اي در ميان مردم كشور خودمان هم به وضوح چندين برابر قبل شده است. مقام معظم رهبري اين واقعيت را در «اعلام شروع ماه رمضان» و «بي اقبالي» مسلمانان كشورها به رساله هاي عمليه ايشان به روشني ديده و تازه متوجه شده كه چه هزينه هاي كلاني كه براي رياست جمهوري احمدي نژاد و كودتاي ننگين 23 خرداد پرداخته است.براي همين، تازه نگران «هتك آبروي نظام(بخوانيد خودش) نزد ملتها» شده است.
اينها نشان مي دهد عمر حقيقي اين نظام به آخر رسيده و فقط از لحاظ «اسمي» پابرجاست. اين تجاوزهاي كثيف، باعث شد «تقدس» نظام اسلامي در ميان مسلمانان و ساير ملتهاي جهان از بين برود و مسئولان فاسد نظام اسلامي ايران، ديگر نتوانند نزد كشورهاي مسلمان، خود را «كاسه داغتر از آش» و «كاتوليك تر از پاپ» بنمايند و اينجا و آنجا به بهانه دفاع از مسلمانان مظلوم جهان، دست به ماجراجوئي و ايجاد اغتشاش و جنگ افروزي بزنند!
اينها تلاشهاي واپسين يك «حكومت پايان يافته» است. و كسي جز شخص آقاي خامنه اي، مقصر هتك آبروي نظامي نيست كه ادعاي جانشيني و نيابت امام زمان را داشت اما اكنون نزد ملتهاي جهان، بي حيثيت شده است. اين تقاص خونهاي به ناحق ريخته شده اي است كه به گفته بزرگان ديني، به زودي دامان قاتلان و آمران آن را مي گيرد. اعتراف رهبر به «بي آبرويي نظام نزد ملتها» اعترافي بسيار با اهميت تر از اعترافات نمايشي بيدادگاههاي اخير است و جالب اينكه، اين اقرار بزرگ زير شكنجه و فشار از آقاي خامنه اي گرفته نشده است. اين نشانه فروپاشي نظامي است كه به حكم روزگار، به دست خود باعث فروپاشي خود شده و «خود كرده را تدبير نيست!»
نوشته اي بود از بابک داد در 7:36 PM 63 ديدگاه موضوعات: تجاوزهای کهریزک، نظام، کودتا، آیت الله خامنه ای

رد پای ارگان مصباح در بازجویی های اصلاحطلبان




--------------------------------------------------------------------------------

با رجوع به آخرین شماره نشریه "پرتو سخن" که توسط ارگان مصباح یزدی قبل از بی دادگاه چهارم کودتاچیان منتشر شده است، در مطلبی با عنوان "كودتاي سبز" با قلم "ع. ش. روحانی" می توان شاکله اتهامات دادخواست دادستانی را مشاهده نمود. در این مطلب همچون توهمات ارائه شده در دادخواست، به نقش تئوریسین های غربی همچون جان لاک، هابرمارس و سوروس در حوادث اخیر ایران اشاره شده است که بی شک هر خواننده هوشیاری با تقدم چاپ این نشریه قبل از بی دادگاه چهارم، به هدایت بازجویی ها توسط مسئولین این ارگان پی خواهد برد.

پايان خبر

یادداشت تحلیلی علی مزروعی عضو دفتر سیاسی جبهه مشارکت ایران اسلامی در خصو ص نوع حکومت در نظام دینی مسلمانان

6 شهریور 88



تاریخ اسلام بیانگر آن است که پیامبر گرامی اسلام پس از آنکه نمایندگانی از سوی قبایل و مردم ساکن در یثرب با او ملاقات و از او درخواست کردند که به بلاد آنها برود و مسئولیت رهبری و اداره آنجا را بعهده بگیرد راه هجرت به این شهر را با یاران خود در پیش گرفت و با تغییرنام آن به "مدینه" بنیان حکومت و تمدنی را گذاشت که نه تنها الگویی برای مسلمانان شد بلکه با گذشت زمان جهانگیر شد و تمدنی بزرگ را بوجود آورد .

با این حال می دانیم که پس از رحلت پیامبر در انتخاب جانشین پیامبر برای رهبری حکومت اختلافاتی بروز کرد که محل بحث کنونی این مقال نیست اما بنا برروایت شیعی و آنچه بزبان مولاعلی در نهج البلاغه ثبت و ضبط است مسلمانان پس از گذشت 25 سال قیامی را علیه خلیفه سوم بدلیل خروج از سیره و شیوه نبوی در امر حکومتداری و عدالت ورزی سامان دادند که به قتل عثمان منجرشد وآنگاه قیام کنندگان روی به خانه علی آوردند و از او خواستند که رهبری و زعامت مسلمین را بپذیرد و حکومتداری کند .

مولاعلی پس از مقاومت بسیار سرانجام با بیعت افرادی که قاطبه مسلمانان را نمایندگی می کردند این مسئولیت را پذیرفت و سیره و شیوه حکومتداری رسول خدا را تداوم بخشید که سرانجامش شهادت در محراب بود . در مورد حکومتداری پس از او نیز توسط فرزندش امام حسن همین رویه جاری بود تا زمانی که آن حضرت در جنگ با معاویه دریافت پشتوانه کافی مردمی برای ادامه حکومت ندارد و بناچار برای حفظ آموزه های اصیل دینی و شیعیان وفادار به امضای صلح با معاویه تن داد ، و از این پس و در گذر زمان شیوه حکومتداری در جامعه اسلامی با آنچه سیره نبوی و علوی بود فاصله بسیار گرفت .

معاویه پس از غلبه و سلطه بر بلاد اسلامی با تاثیر پذیری از شیوه حکومتداری امپراطوری های کهن روم و ایران نظام سلطنتی را در قالب خلافت اسلامی احیاء کرد و تلاش کرد از طریق دستگاه تبلیغی حدیث سازان و امامان جمعه و جماعت و... به آن لباس ایدئولوژیک و دینی بخشد(به تعبیر زیبای امام علی پوشاندن پوستین وارونه بر اسلام) ، و اینگونه شد که خلافت وجانشینی بگونه نظام های سلطنتی توسط معاویه وراثتی شد و بیعت گیری برای خلیفه با زور و غلبه ، و حسین بن علی که حاضر به بیعتی اینگونه نشد با یارانش در دشت کربلا به عنوان خارجی (یعنی خروج کنندگان برحکومت) شهید شدند تا با خونشان خروج کامل خلافت اسلامی مستقرشده ازآموزه های اصیل اسلامی و سیره نبوی و علوی را فریاد زنند و...

اما و صد اما که در برابر غلبه خاندان بنی امیه بر بلاد اسلامی دستگاه تبلیغی همچنان بکار بود و کم کم نظریه پردازی برای توجیه شیوه حکومتی ماهیتا سلطنتی وظاهرا خلافت اسلامی شکل گرفت و به رغم سرنگونی بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس این نظریه پردازی بدلیل نفوذ ایرانیان و اندیشه ایرانی عمق و استدلال بیشتری یافت . نظریه ای که در ادبیات دینی بخشی از علمای اهل سنت به عنوان « نظریه تغلب » توجیه و مشهور شد و لب و لباب این نظریه این بود که در غیبت حاکم واجد شرایط ( عالم و عادل و مدیر و مدبر و...) اگر فقدان حاکم موجبات عدم امنیت و هرج ومرج در جامعه اسلامی شود باید به حاکمیت جائر تن در داد و قیام علیه چنین حاکمی جائز نیست !

در واقع این نظریه پردازان با استناد به برخی آموزه های دینی و ضرورت های اجتماعی ( یا به عبارت صحیح تر واقعیت های موجود) بین "فقدان امنیت " و "حکومت جائرانه" نوعی مبادله برقرار ساخته و پذیرش حکومت جور را برای برقراری امنیت در قالب قاعده اضطرار توجیه می کردند . واینگونه بود که قاعده « حق با غالب است » یا « حکم و حکومت با غلبه کننده است » به قاعده ای رایج در عرصه حکومتداری در جوامع اسلامی تبدیل شد ، قاعده ای که بخوبی می توانند توجیه کننده و توضیح دهنده حاکمیت های سلطنتی و استبدادی پس از اسلام در ایران ودیگر بلاد اسلامی باشد .

این موضع غالب عالمان دینی اهل سنت بوده است اما اینرا بیفزایم که در گذشته و به ویژه در دوران معاصرنظریه پردازان و عالمانی از اهل سنت مخالف این نظریه بوده و حتی جان خود را درراه مبارزه با حکام جوراز دست داده اند اما تفکر همه عالمان و نظریه پردازان شیعی درطول تاریخ پس از اسلام در برابر این نظریه بوده و آنرا از بیخ و بن ناحق و نادرست می دانستنه اند و تا جایی که دانش اندک این نویسنده قد می دهد هیچگاه عالمان شیعی قاعده « حق با غالب است » را توجیه کننده حکومت های استبدادی ذیل نام خلافت اسلامی ندانسته اند و بسیاری از اینان حتی حکومت های شیعی از راه زور و غلبه را در زمان حاکمیتشان غاصب و اطاعت از آنانرا ناروا اعلام کردند .

این تفکر شیعی که برآمده از آموزه های اصیل اسلامی و متکی یر سیره و شیوه نبوی و علوی در مقوله سیاست و حکومت است « حق حاکمیت » و نه « حق » را از آن مردم ( به تعبیر امروزی شهروندان ) می دانند ، و این همان اصلی است که درتدوین و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران توسط خبرگان برگزیده ملت ذیل اصل 56 آمده و به رای اکثریت شهروندان ایرانی رسیده است ، خبرگانی که حدود 50 نفر آنان از عالمان دینی و مجتهدان مسلم شیعی بودند .

اصل 56 صراحت و تاکید دارد :" حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ‌کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می‌آید اعمال می‌کند. "

آیا از این روشنتر می توان دریافت که آنانی که در شرایط امروز ایران منبع مشروعیتی غیر از رای مردم برای « حق حاکمیت » می جویند قرابتی با این اصل قانون اساسی و آموزه های اصیل اسلامی و شیعی ندارند حتی اگر در لباس عالم دینی سخن گویند و نظریه پردازی کنند؟ ظاهرا اینان همانند بخشی از عالمان اهل سنت با تاثیرپذیری از شرایط زمانه و حاکمیت کنونی طرفدار « نظریه تغلب » شده اند و بعضا با طرح " حکومت اسلامی " بجای " جمهوری اسلامی " و اینکه رای و خواست مردم شرط حدوث حکومت اسلامی است اما شرط بقا نیست و پس از حدوث حکومت آنرا به هرقیمت و بهایی حتی با اعمال زور و غلبه باید حفظ کرد راه احیای نظامی را هموار می کنند که در گذشته بارها و بارها تجربه شده است و البته اینان این نظریه پردازی را نه ذیل عنوان شناخته شده متقدم یعنی « تغلب » بلکه ذیل عناوینی همچون « استبداد استدلالی » یا « دیکتاتوری مصلح » یا « حکومت اسلامی » صورت بندی می کنند . البته اگر به سوابق فکری و نظری برخی از این عالمان در سالهای قبل از انقلاب و حتی صدر انقلاب رجوع کنیم در می یابیم که هم اینان در آندوران هر گز چنین نظری را ابراز نداشته اند !

سوگمندانه باید گفت امروزه آثاراعمال « نظریه تغلب » را می توان در بخش هایی از حاکمیت وبه ویژه نهادهای امنیتی و نظامی و انتظامی و قضایی جمهوری اسلامی کشور دید . و با تکیه براین نظریه می شود در رای شهروندان دست برد و به اعتراض آنها وقعی ننهاد و با شدیدترین وجه به سرکوبی آنها برخاست و فعالان سیاسی و اجتماعی را به بند کشید و ... و خلاصه به هر قیمت و بهایی باید به حفظ حکومت پرداخت واینگونه پس از 15 قرن مبارزه فکری و سیاسی عالمان شیعی با « نظریه تغلب » امروز این نظریه در جامعه ای شیعی و در عرصه حکومتی میداندار شده است و قطعا نهادینه شدن این تفکر می تواند توجیه گر نظامی برپایه استبداد دینی بدتر از استبداد سلطنتی گذشته در ایران شود .

در اندیشه اسلامی و شیعی هیچگونه مبادله ای بین دومقوله " امنیت " و " حکومت جور " نمی توان یافت تا توجیه گر « نظریه تغلب » باشد و در هر شرایط وجهی برای پذیرش حکومت جور نمی توان یافت و قطعا وجود چنین حکومتی خود بزرگترین عامل ناامنی است و بر همه شهروندان است که تسلیم چنین حکومتی نشده و برای دستیابی به حکومتی عادل دست به اقدام زنند .

در پایان به نکته ای اشاره کنم که وقتی از « حق » سخن می رود می دانیم که این واژه وجوه و مولفه های بسیار دارد ازجمله حق حیات ، حق انتخاب ، حق عقیده داشتن ، حق آزادی ،...و حق حاکمیت . آنچه منظور این مقال است « حق حاکمیت » است و نه « حق » در مفهوم کلی اش ، چرا که تکلیف « حق و حقانیت » در مسائل فکری و عقیدتی در عالم و مباحث نظری روشن می شود و ارتباط چندانی با عرصه عملی و حکومتداری ندارد . همانگونه که قاعده « حق با غالب است » در عرصه سیاست و حکومت هیچگونه حقانیتی به غلبه کنندگان نمی دهد رای اکثریت نیز هیچگونه حقانیتی برای منتخبان جز« حق حاکمیت » به همراه ندارد . در تفکر اسلامی شیعی برای حاکمیت هم شرط « حقانیت » لحاظ شده و هم شرط « حق حاکمیت » از طریق رای و بیعت اکثریت شهروندان ، بگونه ای که می توان اینها را شرط لازم و کافی برشمرد . به عبارت دیگر اگر شرط لازم یعنی حقانیت فرد برای حکومت مهیا باشد اما شرط کافی که همان رای و بیعت اکثریت شهروندان است فراهم نباشد ( همانند دوران 25 سال پس از رحلت پیامبربرای مولا علی) طبعا حکومت این فرد ممتنع و ناشدنی است اما بر عکس این موضوع می تواند اتفاق کند و آن اینکه فردی با رای اکثریت مردم بتواند حاکم شود بدون اینکه حقانیت داشته باشد و اینجاست که نظریه پردازان شیعی دچار وسواس و دردسر می شوند چرا بدلیل عدم حقانیت فرد حاکم ناچار به نفی « حق حاکمیت » از طریق رای اکثریت مردم می شوند و از اینروست که برخی از این نظریه پردازان برای فرار از این وضعیت و رخداد و با توجه به اینکه برای فرد حاکم فعلی در جمهوری اسلامی ایران « حقانیت » قائل اند به دام نفی و رد « حق حاکمیت » ازطریق رای اکثریت مردم فرو افتاده و عملا به « نظریه تغلب » که در سوابق اندیشه اسلامی شیعی جایی ندارد ، راه می برند ! چاره رفع تعارض بین « حقانیت » و « حق حاکمیت » فرو افتادن در دام این نظریه باطل و غیردینی نیست بلکه راه چاره در بدست آوردن رای و نظر مردم با « حقانیت » دینی است همانکاری که در دوران معاصر عالمان و اندیشه ورزان متعهد دینی انجام دادند و امام خمینی تلاش های آنان را به ثمر نشاند و نظامی را بر دو پایه « حقانیت » ( مشروعیت الهی و دینی) و « حق حاکمیت » شهروندان( مشروعیت مردمی و سیاسی ) بنیان گذاشت وحفظ این نظام هم مشروط به حفظ ایندو پایه بطور همزمان است و در واقع در نظام اسلامی « جمهوریت » و « اسلامیت » در هم تنیده و بهم پیوسته است چراکه این نظام ماهیتی فکری و عقیدتی دارد و جز با قبول و پذیرش داوطلبانه شهروندان قابل تحقق نبوده و نخواهد بود و هرگونه ترجیح یا جدایی بین ایندو شکل و محتوای این نظام را دگرگونه می کند و تکیه به « نظریه تغلب » و حفظ اسلامیت نظام نیز در این باره راهگشا نخواهد بود . هرچند اینروزها به نظر می رسد که قاعده « حق با غالب است » راهبرد برخی حکومتگران شده است اما بر همه دلسوزان و وفاداران به آرمانهای اصلی انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن به ویژه عالمان و اندیشمندان ماست که بار دیگر با طرح این سئوال که « آیا حق با غالب است » به پاسخگویی پردازند و بر باطل بودن این قاعده و اصالت و درستی « حق حاکمیت » مردم تصریح و تاکید نمایند و اینکه بدون رای و نظر اکثریت شهروندان حتی اگر فرد « حقانیت » داشته باشد حق حکومت ندارد و با زور و غلبه هم نمی تواند « حق حاکمیت » بدست آورد و اگر اینگونه کند قطعا دیگر نه تنها « حقانیت » ندارد بلکه چون ازدائره عدالت خارج وبه دائره استبداد و دیکتاتوری ورود کرده بنا به کلام امام خمینی خودبخود معزول و اگر به حکومت ادامه دهد غاصب است . در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران « حق حاکمیت » از آن شهروندان ایرانی است و تحت هیچ شرایط و عنوانی این حق را نمی توان ازآنها گرفت یا آنرا بی معنا و دگرگونه کرد و رای مردم بی اثرساخت و با زور وغلبه بر آنها حکومت کرد .

خلاصه مقال اینکه سیره نبوی و علوی در حکومتداری هیچگونه قرابتی با سرکوب و زور و غلبه نداشته است و ایندو که به صفت عصمت آراسته بودند جز با قبول و پذیرش مردم بر سریر حکومت و زعامت جامعه اسلامی تکیه نزدند چه برسد به افرادی که حتی اگر واجد همه شرایط لازم باشند به هرحال جایزالخطا هستند و باید نظارت دائم شهروندان بر آنها باشد تا از مسیر عدالت خارج نشوند و
...